سفارش تبلیغ
صبا ویژن

/کاذب شیرازی عالم است اما.../

پیرامون یکی از لینک های گذشته ام در شبکه اجتماعی افسران، که آقای صادق شیرازی را کاذب شیرازی خوانده بودم، تصمیم گرفتم روشنگری هرچند مختصر ولی مفیدی پیرامون این شخص و فرقه ی ضاله اش در وبلاگ پاسدار و عاشق ولایت ارائه کنم.

افسران - /او عالم است اما.../

در ابتدا از همه ی دوستانی که در مورد این شخص لینک یا نظر می گذارند، خواهش می کنم در مورد ایشان و جریان انحرافی اش تحقیق کنند. برای نمونه بنده پایگاه خبری تحلیلی فتن را معرفی کنم که حاوی مطالب بسیار آگاهی بخش پیرامون پیشینه و فعالیت های خاندان شیرازی هاست.

من خودم به شخصه آنقدر درباره ی این جریان و رهبرش تحقیق کرده ام که به جرئت می توانم بگویم نفاق و تضاد از سرتاسر تفکر این فرقه می بارد.

بله، درست است من هم قبول دارم که شخص صادق شیرازی از نظر فقهی و اجتهادی در سطح نسبتا بالایی قرار دارد. کلامش هم به دل می نشیند. اما هیچ یک از خصوصیات مذکور سبب تایید یک شخص نمی شود. بلکه اصل عملکرد و بازخورد رفتارهای این جریان است که به مواردی از آنها اشاره می کنم:

1-صادق شیرازی هیچگاه و در هیچ یک از سخنرانی های خود از نظام مقدس جمهوری اسلامی حمایت نکرده است و حتی برادر او در یک کلیپ رسمی با مقایسه ی امام خامنه ای با ابولهب و صدام نتیجه گرفت که (العیاذ بالله) خطر امام خامنه ای برای اسلام بیشتر از آن دو نفر است و علنا ایشان را لعن کرد! و حتی خود صادق شیرازی در یکی از سخنرانی های خود از اعدام منافقین در اوایل انقلاب ابراز نارضایتی کرد و گفت اسلام دستور نمی دهد که منافق را باید کشت!

2- مهم ترین خرده ای که بر این فرقه ی ضاله وارد است، فراهم آوردن فضای توهین به مقدسات اهل سنت توسط عوامل مزدور این گروه است که برگزاری مراسم جشن در روز درگذشت خلیفه ی دوم در انگلیس توسط یاسرالحبیب(شخص مورد تایید و حمایت صادق شیرازی) و همچنین انتشار کتاب شرم انگیز «عایشة الفاحشه» توسط شخص مذکور، کوچکترین نمونه های آن است که مخل وحدت اسلامی بوده و هست.

3- یکی دیگر از موارد سوال برانگیز درباره ی فعالیت این خاندان، موجب شدن فتاوای شخص صادق شیرازی برای وهن مذهب تشیع است که بارز ترین نمونه ی آن حکم به استحباب مؤکد قمه زنی(!) است. از آنجایی که متاسفانه مقلدین این مرجع کم نیستند، هر ساله با سخنرانی های آتشین مزدوران شیرازی افراد بیشتری برای خودزنی و قمه زدن به سمت خیابان ها لشکر می کشند و چهره ی زشت و ناروایی از تشیع به جهان می نمایانند.


اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک



برچسب‌ها: حرف حساب | انقلاب | امام خامنه ای | امام مهدی(عج) | کربلا | شهدا | امام خمینی | عزاداری | وهابیت | مراجع عظام تقلید
[ چهارشنبه 93/9/19 ] [ 9:9 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/مذاکرات هسته ای؛ مفید یا مضر یا هر دو؟/

از خرداد سال گذشته که دکتر حسن روحانی به عنوان هفتمین رییس جمهور اسلامی ایران، کابینه ی دولت یازدهم را روانه ی پاستور کرد، وعده ی حل و فصل مسئله ی هسته ای از راه مذاکره را پیشنهاد کرد و آن را در پیش گرفت.

امام خامنه ای به عنوان رهبر انقلاب، پیش از انتخابات سال 92 و در سخنرانی اول فروردین در مشهد، عدم خوشبینی خود را به هرگونه مذاکره با آمریکا به دلیل سوابق آمریکا در عهدشکنی ابراز کردند ولی با این حال اعلام کردند که نظام با مذاکره در مورد موضوعات خاص مخالفتی نخواهد داشت. و همین طور هم شد و مذاکرات هسته ای با حمایت قاطع و همه جانبه ی امام خامنه ای از سر گرفته شد و در آذر سال 92 توافقی موقت تحت عنوان توافق ژنو میان ایران و گروه 1+5 به امضا رسید.

انعقاد این قرارداد موجی از شور و امید را در مردم ایران به دنبال داشت و اکثریت مردم گمان می کردند که بنا به این توافق به زودی تمامی تحریم ها برچیده خواهد شد. ولی پرچمدار آینده نگر انقلاب بار دیگر از ابراز بدبینی خود نسبت به مذاکرات خبر دادند و سابقه ی پیمان شکنی های آمریکا را یادآور شدند.

در توافق ژنو عنوان شده بود که غرب باید غنی سازی در خاک ایران را پذیرفته و تحریم های مربوط به مسئله ی هسته ای را به تدریج برطرف کند؛ ایران هم در مقابل پذیرفت که برای به اصطلاح اعتمادسازی برنامه ی هسته ای خود را مقداری محدود کند. دو طرف قبول کردند که در طی مدت شش ماهه توافق ژنو از اقدام هایی که موجب نگران و از بین رفتن اعتماد می گردد، خودداری کنند. این بار هم پیش بینی رهبر انقلاب به وقوع پیوست و آمریکا بارها پس از توافق ژنو افراد و سازمان های ایران را مورد تحریم مجدد قرار داد و شخص رییس جمهور آمریکا بارها ایران را به حمله ی نظامی تهدید کرد.

اما در مقابل دولت یازدهم که ظاهرا همچنان به نتیجه ی مذاکرات هسته ای خوشبین بود، به صرف زشت خواندن رفتار آمریکا از اعلام شکست مذاکرات خودداری می کرد. اما کارشکنی های طرف غربی به همین جا ختم نشد.

ناخدای بصیر کشتی انقلاب دیگر بار موضع محکم خود را تکرار کردند و گفتند که مذاکره فقط در موضوع هسته ای است و لا غیر. و یاد آور شدند که دشمنی و تحریم های آمریکا اصلا حول محور هسته ای نیست. چون در اوایل انقلاب که مسئله ی هسته ای هم مطرح نبود، باز همین دشمنی ها و تحریم ها وجود داشت. این بار نیز علمدار انقلاب در پیش بینی ماهرانه ی دیگری گفتند:« اگر یک روزی هم مسئله‌ی هسته‌ای مطابق نظر آمریکا حل شد، خیال نکنید مسئله تمام خواهد شد؛ نه، ده بهانه‌ی دیگر را به‌تدریج پیش می کشند: چرا شما موشک دارید؟ چرا هواپیمای بدون سرنشین دارید؟ چرا با رژیم صهیونیستی بدید؟ چرا رژیم صهیونیستی را به رسمیّت نمیشناسید؟ چرا از مقاومت در منطقه‌ی به قول خودشان خاورمیانه حمایت میکنید؟ و چرا؟ و چرا؟ و چرا؟»

و این بار هم جهان نظاره گر وقوع پیش بینی مقتدرترین رهبر جهان بود. به طوری که آمریکا علاوه بر موارد مطرح شده در بیانات رهبر انقلاب، وقاحت را فراتر گذاشتند و اعلام کردند که مسائل ضد حقوق بشری در ایران نیز باید مورد مذاکره قرار گیرد!

همه ی این اظهارات و اتفاقات باعث شد تا مردم ایران بار دیگر به خبث طینت آمریکا پی ببرند هم چنان که راهبر انقلاب فرموده بود:« این تجربه ظرفیّت فکری ملّت ما را بالا خواهد برد.»

 

افسران - /مذاکرات هسته ای؛ مفید یا مضر یا هردو؟/

هم اکنون حدود یک سال از توافق ژنو می گذرد و طبق پیش بینی ها ایران و گروه موسوم به 1+5 نتوانستند طی این مدت به توافق جامع برسند و دوبار توافق ژنو را تمدید کردند.

اما براستی برنده و بازنده مذاکرات چه کسی بود؟ ایران در مذاکرات چه چیزهایی را از دست داد و چه چیز هایی را به دست آورد؟

 هم اکنون وقت آن است که به این پرسش ها پاسخ دهیم.

 اولا همانگونه که عرض شد، یکی از فواید بسیار مهم مذاکرات اخیر هسته ای آشکار شدن دشمنی آمریکا با اسلام و ایران بود چنان که امام خامنه ای هم گفته بودند:« یکی از برکات همین مذاکرات اخیر این بود که دشمنی آمریکایی‌ها با ایران و ایرانی، با اسلام و مسلمین آشکار شد.» و این که ملت ایران با به یاد آوردن سابقه ی عهدشکنی آمریکا دریافت که با امید داشتن به رفع تحریم ها نخواهد توانست راه پیشرفت کشور را بپیماید و یگانه راه حل مشکلات اقتصادی موجود، اقتصادی غیر متکی به نفت و یا به عبارت بهتر همان اقتصاد مقاومتی است.

دوما بر کسی پوشیده نیست که ایران در این مدت با محدود کردن فعالیت های هسته ای خود از شتاب پیشرفت هسته ای خود کاست و این اعمال محدودیت هسته ای باعث عقب ماندن کشور از لحاظ علمی گردید که ان شاء الله طی سال های آینده جبران خواهد شد.

اما آنچه در پایان اهمیت بسیاری دارد، سرانجام مذاکرات است. اکنون دیگر جای انکار و تردید برای هیچ انسان عاقل و آگاهی نیست که مذاکره با دولت های استکباری غربی هرگز نتیجه ای دربرنخواهد داشت، اما دولت یازدهم همچنان بر ادامه ی مذاکرات پافشاری می کند و با وجود تذکر مکرر رهبر انقلاب مبنی بر بی فایده بودن و مضر بودن مذاکرات هسته ای، هنوز مایل به ادامه ی این مسیر است.

 

افسران - مذاکره

در پایان قضاوت را به شما خواهم سپرد به همراه ماجرایی زیبا از مذاکراتی که بی تفاوت به مذاکرات هسته ای نیست:

در جنگ صفین امیرالمومنین(ع) پیروز میدان شده بود. در دقیقه 90 برخی شعار تعامل سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است.

علی (ع) را به پای میز مذاکره کشاندند و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند. هر چه علی (ع) گفت:«مذاکره خدعه دشمن است، اینها می خواهند جنگ باخته را دوباره ببرند.» کسی گوش نکرد که نکرد.تازه حاضر نشدند مالک را که نماینده علی (ع) بود به مذاکره بفرستند. گفتند:«مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است»

سرآخر پایشان را در یک کفش کردند که الا و بلا باید ابوموسی اشعری برای مذاکره برود. علی (ع) گفت من به ابوموسی مطمئن نیستم. آنها گفتند شما بدبین هستی. ابوموسی بصیر و انقلابی ست.علی (ع) گفت:«من به نتیجه این مذاکرات خوشبین نیستم. شما به هدفی که ازین مذاکرات دارید نمیرسید. اما مخالفتی ندارم. این مذاکرات ظرفیت فکری شما را بالا خواهد برد.»گفتند:«در عالم سیاست خوشبینی و بدبینی معنا ندارد.»

مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد. تا مدتها متن مذاکرات محرمانه بود.

علی (ع) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است...

ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت:« شما توهم توطئه دارید، عمروعاص مودب و باهوش است. اگر او به من قولی دهد به او اعتماد می کنم.»

روز اعلام نتیجه مذاکرات حکمیت شد.در مذاکرات محرمانه با هم non paper البته به طور شفاهی امضا کرده بودند که هر دو علی(ع) و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند.در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت:«تو بزرگ مایی.» ابوموسی خندید و بالای منبر رفت و گفت:«چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی(ع) را از خلافت عزل می کنم. بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد.

عمروعاص بالا رفت و گفت:«چنانچه این انگشتر را از دست در می آورم علی (ع) را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب می نمایم!»

ابوموسی خشکش زده بود. اما علی (ع) از همان ابتدا خوشبین نبود.
.

.

.

اینچنین معاویه جنگ باخته را با مذاکره برد...



برچسب‌ها: امام خامنه ای | دولت یازدهم | حسن روحانی | حرف حساب
[ دوشنبه 93/9/10 ] [ 10:55 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/جملات راهبردی راهبر حکیم انقلاب در دیدار بسیجیان.../

جملات مهم امام خامنه ای در دیدار مجمع عالی بسیج:

ما با آمریکا به‌عنوان یک مجموعه‌ى جغرافیایى یا به‌عنوان یک ملّت، به‌عنوان یک مجموعه‌ى انسانى هیچ مسئله‌اى نداریم، آن هم مثل بقیّه‌ى کشورها؛ مسئله‌ى ما با آمریکا، مسئله‌ى استکبار آمریکایى است؛ مستکبرند، متکبّرند، زورگویند، زیاده‌طلبند.


بنده با تمدید مذاکرات مخالف نیستم/ همچنان‌که و به همان دلیل که با اصل مذاکرات مخالف نبودم،  بنده در سخنرانى دلایل آن را هم گفتم.

هیئت مذاکره کننده‌ى ما حقّاً و انصافاً پرتلاش و جدّى هستند/ ایستادگى میکنند، با منطق حرف میزنند، زیر بار حرف زور نمیروند، دارند کار میکنند؛ این را هم همه توجّه داشته باشند/حالا جزئیّات و آنچه را در این گفتگوها می گذرد، غالباً مردم مطّلع نیستند؛ نه، با جدّیت، با منطق، با دلسوزى دارند کار می کنند و منطقى هم عمل می کنند.


اگر این مذاکرات به نتیجه نرسد، آن که بیش از همه ضرر میکند ما نیستیم، آمریکایى‌ها هستند.

مسئله‌ى هسته ای یک بهانه است/ مسئله‌ى اصلى این است که استعدادهاى ملّت ایران به تدریج بُروز و ظهور پیدا کرده است و دارد اقتدار پیدا می کند، اینها از این ناراضى‌اند، جلوى این را می خواهند بگیرند؛ تحریم و فشار اقتصادى به خاطر همین است که بلکه بتوانند از تلاش هاى رو به گسترش ملّت ایران جلوگیرى کنند.

ما با ملّت خودمان روراست هستیم. حقیقت مطلب را با ملّت در میان میگذاریم/ آنها این‌جور نیستند، ملّتشان آنها را قبول ندارد. محبوبیّت رئیس‌جمهورشان روز به روز کم شده است؛ این آمارهایى است که خودشان می دهند؛ آن روزى که این رئیس‌جمهور انتخاب شد، محبوبیّتش بالا بود؛ تا امروز، روز به روز این محبوبیّت کاهش پیدا کرده است، [چون‌] مردم به نظام سیاسى‌شان بى‌اعتقادند.

چه توافق هسته‌اى بشود، چه نشود؛ این را بدانید امنیّت اسرائیل تأمین نخواهد شد/ براى دولت‌مردان و دولت‌زنانِ آمریکا، امنیّت اسرائیل مسئله‌ى اصلى نیست/ مسئله‌ى اصلى براى این حضرات، راضى نگهداشتن شبکه‌ى سرمایه‌داران صهیونیست است که رگِ حیات اینها را در دست گرفته‌اند/

اینها مستکبرند، ما هم آبمان با مستکبرین به یک جو نمیرود/ خب، اگر حرف منطقى‌اى وسط بیاید، حرفى نداریم؛ ما حرفهاى منطقى را قبول میکنیم، قرارهاى عادلانه و عاقلانه را قبول میکنیم امّا آنجایى که پاى زورگویى و زیاده‌طلبى باشد، نه؛ جمهورى اسلامى از صدر تا ذیل، هم مردمش، هم مسئولینش قبول نخواهند کرد؛ این را بدانند.



برچسب‌ها: امام خامنه ای | دولت یازدهم | رژیم صهیونیستی
[ سه شنبه 93/9/4 ] [ 3:4 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»/

خیلی آهسته صحبت می کرد. نمی دانم تُن صدایش آرام بود یا می خواست کسی صدایش را نشنود. قیافه اش خیلی امروزی بود؛ نه اصلا بالاتر از امروزی، با کمی اغماض می توانستی بگویی تیپش خفن است...!

بعد از کنفرانسی که در کلاس داده بودم، سراغم آمد. در حیاط دانشگاه پیدایم کرد و از پشت دستم را گرفت و گفت:«کارت دارم.» کنفرانسم درباره ی یکی از موضوعات فلسفی بود که آخرش را با چاشنی محرم خوانده بودم. ظاهرا چاشنی اش خیلی تند بود که این پسر همکلاسی را به جوش انداخته بود. در متن کوتاهم پس از کنفرانس، امام حسین را با امام زمان و مسلم بن عقیل را با ولی فقیه مقایسه کرده بودم. حدس می زدم که این متن ترکش های زیادی داشته باشد ولی خب ارزشش را داشت.

تصور کردم که قصد اعتراض به متنم را دارد ولی اصلا اینطور نبود و از دلنشینی نوشته ام تقدیر کرد. گفت خیلی وقت است که دوست دارد با کسی که مثل من صحبت کند ولی به دلایلی جور نشده.

می گفت:«من از دوران نوجوانی و جوانی هیچ شناختی از انقلاب و ولایت فقیه و این چیزها نداشتم. خانواده ام هم نسبتا مقید نبودند و خودم هم در فضای سالمی بزرگ نشدم. تا آنجا که یادم است نمازهایم را دست و پا شکسته خوانده ام ولی همیشه روزه هایم را گرفته ام.»

از چهره اش می توانستی حدس بزنی که روح لطیفی دارد، خودش هم همینطور ادامه داد:«خیلی احساساتی هستم. وقتی روضه ی حضرت عباس را می شنوم، اشک هایم تمامی ندارند.»

از او خواستم که سر اصل مطلب برود. کمی جابجا شد و گفت:«من همیشه از کودکی و نوجوانی فکر می کردم که مسبب همه ی بدبختی های من و خانواده ام، این حکومت و حاکمانش است. فکر میکردم علت تنگدستی پدرم در تهیه ی جهیزیه برای خواهرم بخاطر سرویس لوکس مبلمان اتاق خواب رهبر است. شاید خنده ات بگیرد ولی من در ذهنم از کسی که امروز به او عشق می ورزم، یک دیکتاتور خوشگذران ساخته بودم که فقط به فکر خودش و خانواده اش است.»

چشم هایم حالا تا حدی گرد شده بود. ولی او بی توجه به من ادامه می داد:«یک روز که بخاطر ارتکاب هزار باره ی یک گناه شنیع از همه ی بندهای زندگی بریده بودم، از خانه بیرون زدم. چشمم به بنری وسط میدان اصلی شهر افتاد. عکس رهبر بود با یک لبخند دلربا. همه چیز را فراموش کردم. شاید حدود پنج دقیقه به چهره اش خیره شده بودم. زیر تابلو نوشته بود:رهبرا مقدمت مبارک باد! به کرمانشاه خوش آمدی! انگار داشتم خواب می دیدم. من در یک لحظه عاشق لبخند کسی شدم و اکنون در آستانه ی وصل به او بودم.»

آن شب هر چقدر توانستم در اینترنت واژه های خامنه ای و مشتقاتش را سرج کردم. هر چه که درباره ی او بود خواندم. ستایش های دوست و دشمن، جمله های به یاد ماندنی آقا و... همه و همه را ذخیره کردم. یک گالری عکس از او دانلود کردم و تا صبح به عکس هایش خیره شدم. خیلی دلنشین بود و زیبا. از همه بیشتر تصاویر غبار روبی حرم امام رضا به دلم نشست.

فردا اول صبح بعد از نماز راهی مراسم استقبال شدم. چون صبح زود حرکت کرده بودم، وقتی آقا وارد مراسم استقبال شد، توانستم خودم را به نزدیکی ماشینش برسانم. یک لحظه دستم را به شیشه چسباندم در همان لحظه، آقا دستش را دقیقا روی دست من قرار داد. گرمای دستش را می توانستم حس کنم. تا کنون هیچ عشقی شیرین تر و دلچسب تر از عشق به آقا نداشته ام.

افسران - می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»

آمدم این ها را به امثال شما که ادعای ولایتمداری دارید، بگویم که هم قدر آقایمان را بدانید و هم او را به خوبی به دیگران معرفی کنید.»

احساس من در لحظه ی خداحافظی غیرقابل وصف بود...



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | امام مهدی(عج) | خودارضایی | حرف حساب | داستان | نماز
[ جمعه 93/8/23 ] [ 12:10 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/زینب(س) هم طلبه ی همین کلاس است...!/

چقدر زمین شرمنده شد وقتی رویش افتادی.

چقدر آسمان خجالت کشید هنگامی که دیگر تو را ایستاده ندید.

چقدر ملائک گریستند وقتی خون اصغرت را به آسمان پرتاب کردی.

چقدر آب نالید که نتوانست لب های خشکیده ات را مهمان باشد.

چگونه توانستند آنقدر شقاوت را در خود جای دهند که از بدن رشید فرزند رسول خاتم با سم اسبان خود پذیرایی کنند.

قصه ی دردناکی است.

نشان از اوج دنائت و ددمنشی آدمی دارد. کربلا مبین آن است که بدی و بدخویی نهایت و مرز ندارد.

عاشورا فهماند اگر پیشانی ات پینه بسته باشد و پاهایت شانزده بار  پیاده به مکه رفتن یادشان باشد، تو مصون نیستی از این که بر بوسه گاه نبی(ص) ننشینی و سر خون چکان نوه اش را بر خاک داغ کربلا روانه نسازی.

کربلا کلاس عشق ونفرت است. عشق به خوبی ها و تنفر از بدی ها. عشق به گلوی خشکیده ی اصغر و نفرت از تیر سه شعبه ی حرامیان.

حسین(ع) آموزگار زیبایی است. درس عشق می دهد و عشق بازی با خدا.

زینب(س) هم طلبه ی همین کلاس است که در کربلا جز زیبایی ندید.

افسران - /حسین یکبار شهید شد، نگذار دوباره شهید شود...!/

در همین رابطه از معبر سایبری فندرسک بخوانید:

قمه ای که صادق شیرازی به قلب شیعه فرو می کند...



برچسب‌ها: نامه به معصومین | کربلا | شمر | دکتر سنگری
[ دوشنبه 93/8/12 ] [ 9:9 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/احساس کردم دهان بعضی ها خرد شد.../

سر کلاس نشسته بودیم. چند نفر انگار ته کلاس جلسه گذاشته بودند. یکی شان انگشتش را به سمت عکس امام و رهبری دراز کرد و با اشاره به آقا گفت:«اصلا این یارو واسه این مملکت چیکار کرده؟ همه ی دنیا بخاطر همین یه نفر باهامون دشمن شده. هر روز دارن تحریممون میکنن و هر روز گرونی و تورم، مردم دیگه به نون شبشون هم محتاج شدن همش هم بخاطر خودخواهی های خامنه ایه.»

آن یکی گفت:«اصلا تو زمان شاه رو با الآن مقایسه کن. آمریکا جنگنده هایی که خودش نمی پروند رو به ایران داده بود، چقدر تو این منطقه عزت داشتیم، صدام عین نوکر شاه بود. حالا این خمینی اومد به قول خودشون انقلاب کرد، زارت صدام حمله کرد به ایران و این همه کشته و زخمی؛ این انقلاب جز ضرر هیچی واسه این مملکت نداشته.»

استاد که منتظر اتمام حرف بچه ها بود، از جایش بلند شد. چند قدمی جلو آمد و روبروی تابلو ایستاد. دستش را بالا برد و خواستار خاتمه ی بحث شد. حرف هایی زد که هیچکداممان باورمان نمی شد. قیافه اش خیلی امروزی و شیک بود و اصلا بهش نمی آمد که اهل این حرفها باشد.

افسران - /احساس کردم دهان بعضی ها خرد شد.../

گفت:«چون وقت کلاس کمه، یه چند جمله ای خدمتتون عرض میکنم. من کاری به خوبی و بدی این انقلاب، این حکومت یا حالا هرچی ندارم. ولی این آقا(اشاره به عکس رهبری) رو تا اونجایی که می شناسم، اهل این نیست که بخاطر میل و لذت خودش واسه مردم و حکومتش دشمن جمع کنه، آقا اصلا مگه ما مریضیم که کل دنیا رو با خودمون دشمن کنیم؟ اصلا یه سوال دیگه، مگه هر کشوری که چندتا ابرقدرت باهاش دشمن بودن، داره راه رو اشتباه میره؟(سکوت محض بر کلاس حکمفرما شده بود.) آمریکا اگه اراده کنه به هر کشوری بخواد حمله میکنه. مگه عراق نبود؟ مگه افغانستان نبود؟ چرا جرئت نمیکنه نگاه چپ به ایران بندازه؟ همش بخاطر وجود این آقاست(اشاره به عکس رهبری) الآن 20 و خورده ای ساله که ایشون شده رهبرما، تو این 20 و خورده ای سال کل مملکت توسط آمریکا محاصره شده، اینور از عراق، اونور از افغانستان و پاکستان. این آقا نذاشته یه جنگنده آمریکایی جرئت کنه تو آسمون ایران دیده بشه.

الآن هرچی شما امنیت دارید و به راحتی درس میخونید و با آزادی کامل به این حکومت اعتراض میکنید، مرهون وجود همین آقاست. زمون شاه که ایران مثل یکی از ایالت های امریکا بوده. روسای چند کشور بزرگ بلند میشن میان ایران و میرن تو یه ساختمونی، به شاه این مملکت که نماینده مردمه محل نمیذارن. آخرش شاه از رو ناچاری خودش بلند میشه میره دیدارشون که حتی یه نفرشون جلو پای شاه بلند نمیشه. الآن چی؟ کل اتفاقات منطقه و شاید بشه گفت جهان به نظر ایران بستگی داره. سازمان عدم تعهد که دوسوم کشورای دنیا داخلشن، رییسش ایرانه. اینا چیز کمیه؟

حالا شما گیر دادید به گرونی و تحریم، یه گربه رو بنداز تو قفس بهش بگو بهت گوشت میدم ولی اگه بری بیرون باید نون سفت بخوری، گربه اگه زبون داشت میگفت اگه آزاد باشم و نون سفت بخورم، شرف داره به این که تو قفس باشم و بهم گوشت بدی. حکایت ما هم همینه. بهمون میگن برید تو قفس تا بهتون گوشت بدیم این آقا که الان من میگم خداروشکر رهبرمونه میگه ما اگه آزاد باشیم و نون سفت بخوریم، شرف داره به این شما بهمون تو قفس گوشت بدید. پس با عقلتون مسائل رو تحلیل کنید نه با احساساتتون.»

بعضی سرهایشان را پایین انداخته بودند، بعضی هم هنوز به چهره ی استاد زل زده بودند. اما صدای زنگ این سکوت سنگین را شکست. انگار داشتند قند در دلم آب می کردند؛ فکر نمی کردم کسی با این تیپ و ظاهر اینقدر روشن فکر و واقع بین باشد...

افسران - مولودی شاد عیدالله الاکبر تقدیم به همه افسران ...

خجسته عید سعید غدیر شادباش باد...!



برچسب‌ها: امام خامنه ای | امام خمینی | انقلاب | حرف حساب | داستان
[ دوشنبه 93/7/21 ] [ 10:55 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/از کوفه تا ایران.../

در زمان های نه چندان دور مردمی می زیستند که نام دیارشان کوفه بود. وقتی رسید که این مردم از ستم حاکمان زمانشان به تنگ آمدند و چاره ای جز درخواست از یک حاکم خوب نیافتند. نشستند و مشورت کردند که از چه کسی برای حکومت دیارمان دعوت کنیم. و هر چقدر فکر کردند، گزینه ای شایسته تر از حسین بن علی نیافتند.

آن موقع که مثل حالا پیامک و رایانامه نبود. پس هر کدامشان و برخی بصورت خانوداگی برای مردی که او را شایسته ی حکومت می دانستند، نامه نوشتند و فرستادند. بعضی هایشان آنقدر برای دیدن امام جدیدشان شور و شوق داشتند که نامه هایشان را با خون خودشان امضا کرده بودند. آثار شعف در چهره هایشان مشهود بود. در سرتاسر نامه هایشان کلمه ی العجل هویدا بود. حق داشتند خب، خواستار تعجیل در دیدار امام غایبشان بودند دیگر. 

وقتی نامه ها و خون نوشته ها به دست حسین بن علی رسید، حسین(ع) با خودش اندیشید که باید این مردم را آزمود و از صدق ادعایشان آگاه شد. او بهترین راه را برگزید و پیش از عزیمت خودش، نائبی را فرستاد. آن نائب نامش مسلم بود. مسلم بن عقیل...

وقتی مسلم آمد، سیل خروشانی از مردم به استقبالش آمدند. برخی گفته اند عده ی بیعت کنندگان با مسلم به 18 هزار نفر هم می رسید.

 ولی نمی دانم چرا چند روز بعد خبری به دست آن حاکم خوب رسید. مردی به او خبر داد که به خدا سوگند که از کوفه بیرون نیامدم مگر این که پیکر بی سر مسلم بن عقیل را بر دروازه ی شهر آویخته بودند... داشت چه می گفت؟ شاید سنگی به سرش خورده بود، مگر آن 18 هزار نفر مرده بودند که سر مسلم را ببرند؟ نمی دانم...ولی انگار در ادمه می فهمم که چه شد.

وقتی همان مرد خوب، قصد کرد که به سمت دیار کوفه حرکت کند ورق برگشت، شاید هم نفاق برخی آشکار شد. همان ها که برای امام زمانشان درخواست کتبی فرستاده بودند، تشکیل سپاه سی هزار نفری داده بودند و تازه بعضی هایشان از شدت شور و شوق برای دیدار امام زمانشان سنگ و کلوخی از سر راه برداشته بودند تا با آنها از اهل بیت امام زمانشان پذیرایی کنند و بعد هم کربلا...

چند صد سال گذشت...

http://images2.persianblog.ir/587760_tnghpb4U.jpg

در زمان های نزدیک مردمی می زیستند که نام دیارشان ایران بود. وقتی رسید که این مردم از ستم حاکمان زمانشان به تنگ آمدند و چاره ای جز درخواست از یک حاکم خوب نیافتند. نشستند و مشورت کردند که از چه کسی برای حکومت دیارمان دعوت کنیم. و هر چقدر فکر کردند، گزینه ای شایسته تر از حجت بن الحسن العسکری نیافتند. از قضا این شخص به جایی دور رفته بود.

آن موقع که مثل حالا پیامک و رایانامه نبود. پس هر کدامشان و برخی بصورت خانوادگی برای مردی که او را شایسته ی حکومت می دانستند،مجالس ندبه و زاری تشکیل دادند. بعضی هایشان برای دیدن امام جدیدشان آنقدر شور و شوق داشتند که گونه هایشان از اشک لبریز بود.. آثار شعف در چهره هایشان مشهود بود. در سرتاسر ندبه هایشان کلمه ی العجل هویدا بود. حق داشتند خب، خواستار تعجیل در دیدار امام غایبشان بودند دیگر.

وقتی خبر ندبه ها و زاری ها به دست حجت بن الحسن رسید، مهدی(ع) با خودش اندیشید که باید این مردم را آزمود و از صدق ادعایشان آگاه شد. او بهترین راه را برگزید و پیش از عزیمت خودش، نائبی را فرستاد. آن نائب نامش ولی فقیه بود.بعضی ها هم او را امام خامنه ای صدا می زدند...

وقتی ولی فقیه آمد، سیل خروشانی از مردم به استقبالش آمد. برخی گفته اند عده ی بیعت کنندگان با امام خامنه ای به 70 میلیون نفر هم می رسید.

هنوز ادامه ی ماجرا پیش نیامده است که برایتان تعریف کنم. ولی مردم ایران هنوز منتظر همان حاکم خوب هستند که بیاید. درست است که در این مدت عده ای از نائب بر حق امام زمانشان گسستند و فتنه های 78 و 88 و هزاران غائله ی دیگر به راه انداختند اما هنوز دستان فرستاده ی مهدی را با قدرت می فشاریم و فریاد بر می آوریم:

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند

افسران - بصیرتـــــ

در همین رابطه از معبر سایبری فندرسک بخوانید: مسلم آخر الزمان



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | امام مهدی(عج) | کربلا | حرف حساب
[ یکشنبه 93/7/13 ] [ 1:49 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/هر کـــجا و هروقـــت دچـــار واهـــمه شدی.../

فرقـے نمـے کند کــجـآ یــآ ک‍ِــے!!

 در هیــاهوی این شـــهر

هـــرکجا و هـــر وقت

دچـــار واهـــمه شدی

با "ایمــــانــت" وضــو بگـــیر

زیــر لـــب نیـــَـت کــــن :

 حجـــآب مـے کنــم قــربة الـے الله

http://hijab.hayatebartar.ir/wp-content/uploads/2013/12/00-5.jpg

باز نشر از بـــه ســـوی نــور



برچسب‌ها: حجاب
[ جمعه 93/7/11 ] [ 12:8 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/چله ترک گناه و خودسازی محرم/

بهجت

آیت الله العظمی محمد تقی بهجت فومنی (رضوان الله تعالی علیه) :

چهل روز مانده به محرم، چله گناه نکردن بگیرید

تا سوز دل و اشک چشمانتان برای سید الشهدا (علیه السلام) فراوان گـردد.

http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/eMB0DxF3A8Gmxd8rxpLA-GJA-Yk7OUwZeAnOO-S2vuBy7lWf3-Jecw/s/w492/

پ.ن: هنوز هم دیر نشده...

از همین الآن می تونید ترک گناه و خودسازی رو به نیت شاد کردن دل امام مهدی (عج) شروع کنید. التماس دعا




[ شنبه 93/6/29 ] [ 5:50 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/نامه ای از اعماق دل.../

افسران - /تصور نبودنت، بودن خودم را زیر سوال می برد.../

سلام عزیز دلم! حال قشنگت چطور است؟ خوبی مهربانم؟!

لابد پیش خودت می گویی این «سربازنما» چقدر بی معرفت است که یک هفته پس از بستری شدنم در بیمارستان نه خبری از او هست و نه نشانی...

حق داری آقا جان...شرمنده ام! راستش را بخواهی چند روزی است که اینترنت در دیار ما قطع شده است و من از آن وقت که شنیدم تن معشوقم را به تیغ جراحان سپرده اند، لحظه ای آرام و قرار نداشته ام. تمام بخش های خبری این روزهای صدا و سیما را از نظر می گذراندم و تا لبخند روح انگیزت را نمی دیدم، تسلی نمی بافتم. ولی آن روز که عملت کرده بودند، آن قدر دلشوره و دلهره گرفته بودم که هرجا نشانی و عکسی از تو می دیدم، گونه هایم خیس بود! یا من خیلی دل نازکم یا تو خیلی دوست داشتنی هستی و قطعا هم همینطور است!

شاید باورت نشود که شب آن روز خواب به چشمم نمی آمد و تا سوره ی یس و دو رکعت نماز به نیت سلامتی و شفای عاجلت نخواندم، آرام نشدم. عکس هایت را که از گوشه و کنار به دست می آوردم قوت قلب می گرفتم و در دلم هزار ماشا الله می گفتم به این همه دلنشین بودن... انصافا که با لباس سپید و آن عرقچین زیبا، چقدر ملکوتی به نظر می آیی! مخصوصا وقتی چاشنی همه ی این ها لبخندی از ته دل نورانی ات هم باشد...

افسران - /نامه ای از اعماق دل.../

این ها را گفتم که بگویم آقا جان یک وقت عشق و دلداگی ات به خدا و آن طرف باعث نشود امتت را بی امام رها کنی. می دانم که خیلی اذیتت کرده ایم ولی آقا جان جز تو که کسی را نداریم. امام زمانمان که در غیبت است و من در این عصر پر از ظلمت و تباهی تنها دلم را خوش کرده ام به روی ماه تو! مبادا که آن را از من دریغ داری که بیم آن دارم با نبودنت به یک باره قالب تهی کنم...

اماما! همچنان سرافراز و سربلند و مقتدر بمان و بایست و جام زهری باش به کام زورگویان و ستم پیشگان که این روزها با روی تخت بودن آن قد و بالای رعنایت، برخی گرگ صفتان اندیشه های پلیدی در سر می پرورانند.

کاش می شد با ترازویی میزان محبت به تو را سنجید و با کلمه ای فرای عشق و دوست داشتن میزان دلبستگی به تو را وصف کرد. ولی چه کنم آقا جان که زبان قاصرم محدود است پس ساده و بی پیرایه می گویم: عاشقت هستم مولا...

 

افسران - /تنها دلم را خوش کرده ام به روی ماه تو.../

در همین رابطه از معبر سایبری فندرسک بخوانید: رازهای زندگی خامنه ای برای مخملباف



برچسب‌ها: امام خامنه ای | امام مهدی(عج) | نامه ای به رهبرم
[ دوشنبه 93/6/24 ] [ 2:37 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]