سفارش تبلیغ
صبا ویژن

/سخاوت تشنه...(قسمت اول)/

ای روشنای شگفت همیشه شعله ور!

با تو، کدام جاده ی دور هراس خیز، روشن و پیمودنی نمی شود؟

حضور تو یعنی همراهی با همه ی خورشیدها، نشاندن همه ی ستاره ها بر پیشانی رفتن که تو مصباح هدایتی و بی تو هیچ جاده ای به فرجام خویش نمی رسد...

ای لنگرگاه دل های طوفان زده، امین و امان کشتی نشستگان! 

با تو کدام طوفان، گستاخی برآشفتن آرامش دریانوردان دارد؟ کدام موج عصیانگر، حریم کشتی ها را خواهد شکست؟ با تو، ساحل همین نزدیکی است و ژرف ترین اقیانوس هول، پایاب و آرام و رام...

با تو گرداب ها ، بهانه ی رسیدن به مقصد می شوند و خیزاب ها تکیه گاه صبورلنگر انداختن در سواحل رستگاری، تو سفینه ی نجاتی و با تو، همه ی آب های سرکش فرمان می پذیرند و به ساحل می رسانند...

هوای حرم ... هوای حسین ...

دل ربای از دل گره گشا!

قافله قافله دل می ربایی و گره گره قلب ها را می گشایی، همان گونه که چشم ها با تو عقده می گشایند و همه ی ابرها در سرزمین عطشناک تو می بارند...

چه محبوب و شیرین و شوربخش و هوش ربایی!

ای همه ی ما، همه ی ایمان، همه ی عشق، همه ی خدا. از آن روز که گره رگ های تشنه را گشودی و در قساوت تیغ، آیه آیه شکفتن خواندی و قطره قطره، دریا آفریدی تا به امروز، کدام دل روشن، شیفته ی تو نیست؟

ای محبوب قلب ها! خون در قلب ها به شوق تو می دود و راه پیچاپیچ سیاه رگ ها را به امید روشنایی زلال، طی می کند...

ای کربلای تو قلب بی تاب زمین!

تابش هرچه ستاره و خورشید به شوق زیارت زمین توست. قلب همه ی ستاره ها برای تو می تپد، نبض همه ی ستاره ها، نجوای آرام نام توست...

گفته اند هر که خدا را دوست بدارد، پرتوی از عشق تو را به آن می بخشد... دل، بی تو پاره سنگی است که آرامش سینه را برمی آشوبد و صخره ی عبوسی است که عرصه را بر سینه تنگ می کند...

بی تو هر که باشد، عاشقی نمی داند و شکوه شیفتگی را تجربه نمی کند...

کربلا- 23 آبانماه 1380 کنار حرم


برگرفته از کتاب سیب و عطش(نثر عاشورایی) نوشته ی دکتر محمدرضا سنگری

 



برچسب‌ها: حماسه ها | شهدا | امام مهدی(عج) | کربلا | شمر | دکتر سنگری | عزاداری | حضرت عباس | نامه به معصومین
[ دوشنبه 95/7/19 ] [ 11:7 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/با زمین تفتیده ی طف...(قسمت دوم)/

ای تشنه ی غریب!

فهم تو غریب است؛ کشف رازهای تو دشوار... هرچه نزدیک تر می شویم، دورتر می  شوی. هرچه تو را می فهمیم، رازی تازه تر می گشایی و جلوه ای اندیشه سوز تر می نمایی...

هرکس کتاب تو را ورق زد، در نخستین سطر تو، در خود شکست و هزار هزار اندیشه ی پیشینش از هم گسست...

مثل کتاب خدا که از آغاز، راز «الم» را بر شانه های ناتوان فهم قاریان می نشاند، تو نیز در نخستین صفحه، در سطر آغازین و حتی در اولین واژه، بهت و حیرت می بخشی و نگاه عقل را در سرگردانی فهمیدن رها می کنی...

چگونه تو را بفهمیم که بیست و چهار هزار سال پیش از ولادت کعبه، خداوند تو را آفرید و خاک تو را بر خاک کعبه برتری بخشید تا نماز را به سوی کعبه بخوانیم اما سر بر تو بگذاریم وخوب ترین و زیباترین بخش نماز را با تو بگذرانیم...

عجیب است! عبادت خدا با تو قُرب و منزلت می یابد، خاک تو شفاست... یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکرُهُ شِفآءٌ...!

پرچم ارباب ما از همه بالاتر است ...

ای کعبه ی همیشه ی دلشدگان؛ قبله ی قلب های عاشق!

گفته اند روزی که پرده های غیبت بسوزد و زمین  پس از قرن ها هجرت خورشید، حضور آفتاب را حس کند، مقصد آفتاب، خاک توست...

آفتاب برای انتقام تو بر می خیزد و اگر تو مقصد آفتاب باشی و  آفتاب از کعبه رو سوی تو کند، آیا تو قبله نخواهی شد؟ آیا قبله عوض نمی شود؟

می دانیم آن روز قبله نیز می چرخد و تو طواف گاه جهان می شوی...

ما منتظر تغییر قبله ایم...!


برگرفته از کتاب سیب و عطش(نثر عاشورایی) نوشته ی دکتر محمدرضا سنگری



برچسب‌ها: حماسه ها | شهدا | امام مهدی(عج) | کربلا | شمر | دکتر سنگری | عزاداری | حضرت عباس
[ پنج شنبه 95/7/15 ] [ 9:33 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/با زمین تفتیده ی طف...(قسمت اول)/

بی تو آب حرمت نداشت. عطش آبروی عاشقان نبود و خاک، این همه شوکت و اعتبار نمی یافت. ای بلاخیز ترین زمین!

بعد از تو به آزمون های دشوار سر نهادن، حیثیت اولیا شد و در خون و عطش ایستادن، رسم شکیبایان پارسا. اگر این خاک نبود، هستی چه خاکی بر سر می کرد؟؟! اگر خدا تو را برای حسین انتخاب نمی کرد، هیچ عاشقی زمین را برای زیستن نمی گزید.

کربلا، ای تاریخ عشق، جغرافیای ایمان!

ای زینت دوش نبی ، روی زمین جای تو نیست ...

کدام تلاوت عاشقانه است که وامدار زمزمه های شبانگاه شگفت عاشورای تو نباشد؟

کدام طراوت بهارانه است که از بهشت تو وام نگرفته باشد؟

ای زخمی مظلوم!

یاد تو التیام زخم هاست. مرور تو، آیینه ی شکسته ی خداست که در آن زیبایی تکثیر شده است. مرور آیین خداست که در هیچ جای خاک این همه زیبا و تمام جلوه نیافته است.

ای خاک تشنه ی سیراب، ای اقیانوس تشنه ی مواج!

هرکس به تو رسید، تشنه شد. هرکه تشنگی از تو یافت، در جانش همه ی دریاها جاری شد. هرکس تو را فهمید، از فهم کهکشان های دور آبی و شیری بی نیاز شد.

آشنایی با تو، آشنایی زدایی است. آشنایی با تو، دانش سوزی و عشق آموزی است. مهر تو، گرمای هر روزی و شیوه ی جان افروزی است.

ما را به جرعه ای از معرفت خویش بنواز...


برگرفته از کتاب سیب و عطش(نثر عاشورایی) نوشته ی دکتر محمدرضا سنگری



برچسب‌ها: حماسه ها | شهدا | امام مهدی(عج) | کربلا | شمر | دکتر سنگری | عزاداری | حضرت عباس
[ چهارشنبه 95/7/14 ] [ 11:0 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/قصه ی عشق است عاشورا.../

قصه ی غریبی است کربلا که هربار می خوانی اش، تازه تر و داغ خیزتر است...

روایت شگفتی است که تنها با گوش های عطش باید شنید و با گونه های خیس و لبان ترک بسته بازگفت...

http://nmedia.afs-cdn.ir/v1/image/CrWijMnVaT0MbROUVwSwXg17r0-9Uw8EW-BIosrI2c2s_EcwG0xUTA/s/w535/

قصه ی عشق است عاشورا؛ نامکرر و تازه و تر و شورانگیز که هر بار می شنوی، پنجره ای تازه به تماشای انسان –انسان آرمانی و آسمانی- می گشاید و پلک ها را به ضیافت آفاقی آبی تر می خواند... این مرثیه ی حماسه گون، قصه ی سیب و عطش است؛ آمیزه ی نجابت سیب و صلابت عطش...

هیچکس نیست که فصلی از این کتاب بخواند و همه ی فصول جان را به چهار فصل این حادثه نسپارد... کربلا خواندنی ترین کتاب تاریخ است؛ بارورترین فصل هستی انسان و شگفت ترین حادثه ای که زیر این آسمان آبی، سرخ و بشکوه، اتفاق افتاده است...

کربلا، عصاره ی همه ی زیبایی ها و عظمت هاست... چه می طلبیم که در کربلا نباشد؛ عشق، ایمان، خدا، انسان، لبخند، اشک، قرآن، زمین، آسمان، آیینه، آفتاب، آب، مهتاب و...؟

این جا که می رسی، فراوانی ایمان است، بی شمار ایثار و فداکاری و شور...

اینجا تقدیر انسان رقم خورده است و سرنوشت خوبی... هرچه گم شده داریم، در کربلا بیابیم و هرچه یافته، در اینجا گم کنیم که خدا پیش از کعبه، کربلا را ساخته و پیش از آسمان، حسین...

هر که خدا و خوبی می خواهد، از کربلا ناگزیر است... هرکه زیباترین روز خدا را می خواهد، عاشورای حسین را باید ادراک کند...


برگرفته از مقدمه ی کتاب سیب و عطش(نثر عاشورایی) نوشته ی دکتر محمدرضا سنگری 



برچسب‌ها: امام مهدی(عج) | کربلا | شهدا | حماسه ها | دکتر سنگری | شمر | عزاداری | حضرت عباس
[ دوشنبه 95/7/12 ] [ 7:43 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/جایمان در حج ابراهیمی خالی.../

[ سه شنبه 95/6/23 ] [ 7:29 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/طومار یهود را به هم می پیچد.../

عطر نفس تو را، دعا خوش کرده،

سجاده و عطر ربنا خوش کرده

طومار یهود را به هم می پیچد،

این چفیه که بر دوش تو جا خوش کرده

من چفیه ام ، چفیه رهبری ...

ان شاء الله...




[ جمعه 95/6/19 ] [ 11:0 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/برای چه زنده ام...؟/

گاهی از تکرار مداوم روزمرگی هایم به ستوه می آیم.

روزهایی که پی در پی می آیند و می روند و انگار هنوز در حال گذران بی ثمر هستند.

به اندیشه هایم که سر می زنم، جای خالی چیزهای زیادی را احساس می کنم: پول سرشار، شغل پر درآمد، خانواده ای مرفه... همه و همه اما از دست رفتنی هستند.

پولم را یک سارق یا بدهکاریِ غول آسا می رباید، یک همکار حسود شغلم را از کفم بیرون می آورد، خانواده ام روزی مرا ترک خواهند گفت و مرا زیر انبوهی از خاک، تنها می گذارند.

به راستی برای چه زنده ام؟ آمده ام که چند صباحی کودکی کنم، چند سالی جوانی، آخرش هم روزهای میان سالی و پیری ام را بگذرانم و در نهایت خاک!!!

نه! نهایت من این نیست. من بیهوده نیامده ام که بیهوده بمانم و بیهوده بروم... آفریدگار مهربانم وقتی از روح زیبایش در من دمید و مرا جانشین خود در زمین قرار داد، حتما مقصد و مقصودی از آفرینشم داشته است.

و چه هدفی زیباتر از بازگشت شکوهمندانه به سوی همان آفریدگار...!

افسران - برای چه زنده ام...؟

پس به قول سهراب مرگ پایان کبوتر نیست؛ من هم با ناتوان شدن ریه هایم فانی نمی شوم، تمام نمی گردم.

گویی آینده ای دیگر در پیش است... آن آینده چگونه است؟ امروزِ ما، آن فردا را رقم می زند...




[ یکشنبه 95/5/3 ] [ 5:2 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/نماز اول وقت.../

http://uupload.ir/files/94r_045c582db21a87cae25622f5bc26ad44-425.jpg

http://uupload.ir/files/whav_988.jpg

http://uupload.ir/files/ntky_6420521-a8978b898519fcb1ba3df77cc7adb0b9-l.jpg




[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 2:30 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/بیت مرا برای شیخ شهید،آنقدر نشردهید تا به دست آل سعود برسد.../

شهیدااا...شیخ نمرااا...!  

شرمنده ای توأم...!!!

عیسی(علی نبیّنا و علیه السلام) نیستم وگرنه با ارده ی خداوند و دم مسیحایی ام،

روحِ مقّدست را

به جسم پاکت باز می گرداندم و تو باز می تاختی بر آل سعود و یهود کافر و جنایتکار...!

افسران - /بیت مرا برای شیخ شهید، آنقدر منتشر کنید تا به دست حکام ملعون آل سعود برسد.../

جز سرودن بیتی و قرائت فاتحه و ان شاء الله ادامه دادن راهت کاری از من

ساخته نیست... مرا ببخش...!


پانوشت انقلابی:آل سعود ویهود ملعون و منفور!به زودی ان شاء الله امام مهدی(ع)،

تو را آل سقوط لقب خواهد داد...!

اندکی صبر...!

الیس صبح بقریب...؟(آیا صبح نزدیک نیست؟!؟!)




[ جمعه 94/10/18 ] [ 6:33 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/هان افسران جوان...؟/

به نیت و امید دمیدن روحی تازه در راستای نشر نامه ی آقا پنج صلوات بفرستیم ...
نامه های امام خامنه ای هیچوقت زمان دار نبوده و نیست و ان شاء الله نخواهد بود...
چرا
در انتشار نامه ی مقدس و روشنگرانه ی نائب امام زمانسهل انگاری می کنیم؟؟؟

افسران - همسنگران سایبری!!! نامه ی اماممان را فراموش نکنیم....

هان افسران جوان...؟



برچسب‌ها: امام خامنه ای
[ پنج شنبه 94/10/17 ] [ 11:1 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]