/آن حرامزاده ها راست می گویند.../

امام نقی ،امام همیشه مظلوم

تقصیر ماست که هنگامی چیزی را از دست می دهیم تازه یادمان می آید که کاش قدرش را می دانستیم.

تقصیر ماست که فقط بلدیم هنگامی که به اماممان توهین شد، از او دفاع کنیم و شخصیتش را بشناسیم و بشناسانیم.

آن حرام زاده ها راست می گویند، خیلی از ما گویی فقط چند امام اول را قبول داریم.

بزرگی می گفت: زندگی امام حسین(ع) حدود 57 سال است و کل جریان کربلا (حرکت امام از مدینه تا روز عاشورا) نزدیک به 200 روز. ما از کل زندگی امام حسین فقط کربلایش را یاد می گیریم. آن هم نه همه اش را از آن 200 روز فقط 8روزش(دوم تا دهم محرم) و اکثرا از آن 8 روز فقط 8 ساعت روز عاشورا و برخی هم که کلا از عاشورا 8 دقیقه(شهادت امام حسین) را یاد گرفته اند.

این برخورد ما با زندگی امامی است که خیلی ادعایش را داریم و محرم برایش سیاه می پوشیم.

حال به من بگو ببینم، برخورد ما با زندگی امام هادی چطور بوده است؟ با امام جواد چطور؟ راستی تو امام حسن عسکری را می شناسی؟ امام زمانت را چطور؟

شهادت امام هادی(ع) تسلیت باد...

افسران - /جانم فدای نام زیبایت.../



برچسب‌ها: کربلا | امام هادی | حرف حساب
[ شنبه 93/2/13 ] [ 4:9 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/خامنه ایسم باطل است.../

افسران - /خامنه ایسم باطل است...(مطلب را با دقت و به دور از تعصب بخوانید)/

مطلبی که می خواهم مطرح کنم، اگر به درستی درک و هضم شود، می تواند گره گشای بسیاری از مشکلات فکری مان باشد و اگر با تعصب و به دور از منطق این مطلب را بخوانید، مطمئنا به مذاقتان خوش نخواهد آمد.

قبل از شروع بحث، ابتدا توضیحی درباره ی دو واژه ی حقیقت و واقعیت می دهم 

حقیقت آن چیزی است که باید وجود داشته باشد مثل راستگویی مثل عدالت و...

ولی واقعیت آن چیزی است که وجود دارد.

مثلا دروغ و تبعیض حقیقت نیستند یعنی بر اساس حق، نباید وجود داشته باشند. اما واقعیت چیز دیگری است و دروغ و تبعیض وجود دارند، پس واقعیت اند.

مسئله ی ولایت فقیه یک حقیقت است یعنی باید وجود داشته باشد زیرا در جامعه ای اسلامی با ارزش ها و معیارهای اسلامی، باید یک سیستم و نظام اسلامی حاکم باشد و شخصی رهبری این مجموعه را به عهده گیرد.

ببینید، در قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است که اگر رهبری از ویژگی های موردنظر قانون، ساقط شود خود به خود عزل می شود و در همین باره امام خامنه ای فرمودند:

«در نظام جمهوری اسلامی، رهبری فقط تابع این نیست که کسی او را به خاطر اینکه شرائط را از دست داده، عزل کند؛ اگر این شرائط در او وجود نداشته باشد، خودش به خودی خود عزل‌شده است

بنابراین یک واقعیتی که ممکن است بوجود بیاید، این است که ممکن است ولی فقیه شرایط خود را از دست داده و عزل شود. این مطلب اختصاص به رهبری حاضر ندارد. این نص صریح قانون است که یک واقعیت محسوب می گردد.

لب مطلب این که همه ی باید تکلیفمان را با خودمان مشخص کنیم، همگی ما اول باید با ارزش ها و عقاید عهد ببندیم و بعد با افراد. یعنی اول باید ولایت فقیه را بپذیریم و سپس با ولی فقیه بیعت کنیم. زیرا ولی فقیه معصوم نیست و احتمال خطا و اشتباه و حتی گناه را نیز دارد و حتی ممکن است به مرحله ای برسد که از رهبری عزل شود، هر چند که احتمال این مسئله در زمان ما صفر باشد.

پس ما که به شخص رهبری علاقمند و به رهنمودهای رهبری پایبندیم، حواسمان به این نکته باشد که ما پیش از امام خامنه ای با قانون و اصول و ارزش های اسلامی بیعت کرده ایم و بنابراین خامنه ایسم(نسبت دادن امامت و عصمت به معنای خاص به امام خامنه ای) باطل است.

پ.ن: حاج سعید قاسمی ، در مورد منتظری میگفت زمانی عکس امام خمینی و منتظری باهم تو خونه ما بود، شبی که رادیو اعلام کرد سخن امام در مورد عزل منتظری رو، مادرم بهم گفت:پسر عکسشو بیار پایین... من بهش گفتم: فعلا  صبر کن. اما مادرم با عصا زد به قاب عکس و اون افتاد شکست...



برچسب‌ها: امام خامنه ای
[ سه شنبه 93/2/9 ] [ 8:12 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/کاش قدر این بوسه ها را می دانستی.../

افسران - /کاش قدر این بوسه ها را می دانستی.../




[ شنبه 93/2/6 ] [ 10:14 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/گریه های عاشقانه ات هم زیباست مثل خنده های شیرینت.../

افسران - /آقاجان! گریه های عاشقانه ات برای مادرت هم زیباست مثل خنده های شیرینت.../

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهُم




[ جمعه 93/2/5 ] [ 3:53 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/خامنه ای بودن کافی نیست.../

برادر رهبر هم که باشی، وقتی سرت جلوی ولی فقیه خم نباشد، ارزنی نمی ارزی...



برچسب‌ها: امام خامنه ای
[ جمعه 93/2/5 ] [ 3:51 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/تا دستش را جلو آورد.../

افسران - /تا دستش را جلو آورد، یادش آمد که دست راست آقایش.../



برچسب‌ها: امام خامنه ای
[ پنج شنبه 93/1/28 ] [ 7:10 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/+18خودارضایی= بی احتیاطی/

ترک خودارضایی

برای ترک خودارضایی یک قانون مهم وجود دارد و آن این است که اصلا نباید بی احتیاطی کرد.

بی احتیاطی یعنی اینکه وقتی پدر و مادرت می خواهند به مهمانی بروند، در خانه تنها بمانی با یک رایانه ی وصل به اینترنت

بی احتیاطی یعنی وقتی همه خوابیدند، در اتاقت را ببندی و بنشینی پای رایانه

بی احتیاطی یعنی پایت را در سایت های غیراخلاقی بگذاری و بگویی من که با دیدن این تصاویر تحریک نمی شوم

بی احتیاطی یعنی انواع و اقسام فیلترشکن روی رایانه ات موجود باشد.

مهم ترین گام برای ترک خودارضایی از بین بردن عوامل تحریک کننده خودارضایی است. امکان ندارد که یک معتاد مواد مخدر را در دست بگیرد و به خود اطمینان دهد که اعتیاد را ترک می کند.

حالا عوامل تحریک کننده چیست؟ باید ببینید وقتی وسوسه می شوید که خودارضایی کنید، اول از همه به سراغ چه چیزهایی می روید؟

این ها می توانند عوامل خودارضایی باشند: فیلترشکن، سایت ها و فیلم ها و عکس ها و مطالب غیر اخلاقی، حتی در برخی مواقع روشن کردن رایانه هم ممکن است جزو عوامل خودارضایی محسوب شود.

پس سعی کنید بسته به میزان وابستگی که به خودارضایی پیدا کرده اید، عوامل خودارضایی را از خودتان دور کنید.

دو نکته ی بسیار مهم نیز برای ترک خودارضایی وجود دارد که ترک این گناه، بدون انجام این دو مورد امکان پذیر نیست:

1 -  در موقعیت گناه قرار نگیرید ، موقعیت و شرایطی که به راحتی می شود خودارضایی کرد ، تنها ماندن در خانه ، رفتن به اینترنت بعد از نیمه شب ، بستن درب اتاقی که کامپیوتر آن جاست ، همه اینها ممنوع ...

به هیچ وجه در موقعیت گناه قرار نگیرید ، حتی اگر نیت و قصدتان اصلا گناه و خودارضایی نباشد

2 - نگاه و چشمانتان را کنترل کنید نسبت به هر چیزی که تحریک کننده باشد ،بیرون از خانه بی خیال نباشید ، این مهم است که به چه چیزی نگاه می کنید

به هر چیزی که دیدنش تحریکتان می کند، نگاه نکنید. همه مشکلات و تحریک ها از همین کنترل نکردن نگاه هست ...

اگر همین 2 مورد را رعایت کنید ، خیلی از راه ترک خودارضایی رو طی کردی: 

فرار از موقعیت گناه و کنترل نگاه ...



برچسب‌ها: خودارضایی
[ دوشنبه 93/1/25 ] [ 9:11 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/اینجا نسل غربت بچه شیعه است...!/

افسران - ایجا نسل غربت بچه شیعه است...!

می گفت :

ما نسل " غیرت روی خواهر " و " روشنفکری روی دوست دختریم "
نسل " کادوی یواشکی " ،
نسل " پول ماهانه vpn " ،
نسل " خوابیدن با sms " ،
نسل " درددل باغریبه مجازی " ،
نسل " جمله های کوروش و دکتر ... " ،
نسل " ترس ازمنکرات " ،
نسل " سوخته " ،

حال من برایت می گویم :

" ما " نسل " غیرتیم " روی " وطن " ، " ناموس " ، " دیــــن " ،
نسل " نمازشب یواشکی " ،
نسل " خوابیدن بانوای حسیـــــن " ،
نسل " درددل با بی‌بی " ،
نسل " جمله های آقــا و شهـــدا
نسل " ترس از خدا "،

مولا!  نمی گذاریم نسلی را که تـــوصاحبش هستی نسل " سوخته " بنامند ،

" اینجا نسل غربتـــ بچه شیعه است "



برچسب‌ها: امام مهدی(عج) | حرف حساب | جنگ نرم | امام خمینی
[ پنج شنبه 93/1/21 ] [ 10:35 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/رضا جان! تو را چه نیاز به این همه طلا و مرمر...؟/

افسران - /رضاجان! تو را چه به این همه طلا و مرمر...؟/

رضاجان تورا چه نیاز به این همه طلا و نقره و مرمر و ...؟ توکه ساده میزیستی و ساده می پوشیدی پس این همه شوکت و جلال از کدامین گوشه ی تاریخ زندگی تو نشأت گرفته است؟

ناخودآگاه یاد فقیری افتادم دم درب ورودی حرمت که می گفت این همه طلا داری رضا جان اندکی هم سهم ما کن. و در ذهنم سؤالی پیش آمد که آن همه نذر و کمک خرج چه می شود؟ اگر قرار بود نیمی از آن همه ثروت خرج فقرا می شد اصلا فقیری داشتیم؟

پ.ن1: یکی از آشنایان ما می گفت مگه اماما در طول زندگیشون اینقدر طلا و جواهر و تجملات استفاده می کردند که ما بارگاهشون رو پر از طلاجات و جواهرات کردیم؟

پ.ن2:به نظر من یکی از کارایی که امام زمان انجام میده، برداشتن این تجملات اضافی و تقسیم اون بین مستمندان و فقراست.

پ.ن3: اگه میخواستید نظر بدید، ابتدا نظرات قبلی و پاسخ ها رو بخونید، بعدش نظرتون رو بنویسید.

با بهره گیری از نوشته نائب زیاره همسنگران بودم از معبر سایبری فندرسک



برچسب‌ها: امام رضا | نامه به معصومین
[ یکشنبه 93/1/17 ] [ 10:9 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/نامه ای به محمد(ص).../

افسران - /لطفا در بزنید، نه اینکه مادر را پشت در بزنید.../

محمد (ص) جان!

همان دم که تو سر بر بالین ارتحال گذاشتی و زمانی که دست های علی(ع) در آب غسلت بود، دستهای فتنه در سقیفه بنی ساعده به هم گره خورد و گره در کار اسلامت افکند.

ابرهای فتنه از سقف سقیفه گذشتند و خانه ات را احاطه کردند، همهمه در بیرون شدت گرفت و در آنچنان کوفته شد که ستون های خانه ات لرزید.

- بیرون بیایید وگرنه همه تان را آتش می زنیم.

صدا، صدای عمر بود.

فاطمه با یک دنیا غم و اندوه، از جا بلند شد و به پشت در رفت، اما در را نگشود.

- تو را با ما چه کار؟ بگذار عزاداریمان را بکنیم.

باز هم عمر فریاد زد:«علی، عباس،بنی هاشم، همه باید به مسجد بیایند و با خلیفه پیامبر بیعت کنند.»

دخترت ،فاطمه، تعجب کرد.

-کدام خلیفه؟ امام و خلیفه ی مسلمین که اینجا بالای سر پیامبر است.

عمر گفت:« مسلمین با ابوبکر بیعت کرده اند، در را باز کن وگرنه آتش می زنم.»

یک نفر به عمر گفت:« کسی که پشت در ایستاده، دختر پیغمبر است، هیچ می فهمی چه می کنی؟ اینجا خانه ی رسول الله...»

عمر دوباره نعره کشید:« این خانه را با هر که در آن است، به آتش می کشم...»

بزودی هیزم فراهم شد و آتش از سر و روی خانه بالا رفت. در خانه تنی چند از صحابه ات هم بودند، ولی گویا هیچکس به اندازه ی دخترت شایسته ی دفاع از حریم پیامبر نبود.

هنوز زود بود برای فراموش شدن این حدیث:«فاطمه پاره ی تن من است، هر که او را بیازارد، مرا آزرده است و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است.»

وقتی آتش از در خانه بالا رفت، عمر آنچنان به در حریم نبوت لگد رد که فریاد دختر دلبندت از میان در و دیوار به آسمان رفت.

آری! اگر کسی جرئت کرد در تب و تاب مرگ پیامبر، خانه ی دخترش را آتش بزند، فرزندان و دوستدارانش جرئت خواهند کرد که خیمه های نوه ی پیامبر را هم آتش بزنند.

محمدا! می دانم که شمشیرهایی که در کربلا به روی نوه ات، حسین(ع) کشیده شد، ساخته کارگاه سقیفه است و نطفه ی اردوگاه عمر سعد در سقیفه منعقد می شود...

و می دانم که اگز علی اینجا تنها نمی ماند، حسین در کربلا تنها نمی ماند.

در کربلا هیچ زنی میان در و دیوار قرار نمی گیرد. در عاشورا کودک شش ماهه به شهادت می رسد ولی در اینجا کودک به دنیا نیامده (محسن) به شهادت می رسد.

دخترت بعد از این وقاحت، خودش را در آغوش فضه انداخت و فریاد کشید:« مر ا بگیر فضه که محسنم را کشتند.»

فاطمه(س) را که تا مرز شهادت سوق دادند، به خانه ریختند. علی(ع) حال دخترت را که دید برق غیرت در چشم های خشمناکش درخشید و خندق وار حمله برد، عمر را بلند کرد و بر زمین کوبید، گردن و بینی اش را به خاک مالید و چون شیر غرید:

- ای پسر صحاک!  قسم به خدایی که محمد را به پیامبری برانگیخت، اگر مأمور به صبر و سکوت نبودم، به تو می فهماندم که هتک حرمت پیامبر یعنی چه...

و باز خندق وار از روی او برخاست تا خشم، عنان حلمش را تصاحب نکند.

اما آن بی شرافت ها به خود نیامدند و از رو نرفتند. عمر و غلامش قنفذ و ابن خزائه و دیگران ریسمان در گردن دامادت افکندند تا او را برای بیعت گرفتن به مسجد ببرند.

دخترت باز نتوانست تاب بیاورد. خودش نمی توانست به روی پا بایستد ولی امامش را هم نمی توانست در چنگال دشمنان تنها بگذارد.

افسران - /نامه ای به محمد(ص).../

خود را با همه جراحت ها از جا کند و به دامن علی آویخت و بر نااهلان فریاد کشید:

-نمی گذارم علی را ببرید.

نمی دانم تازیانه بود، غلاف یا دسته ی شمشیر بود، چه بود؟ عمر آنقدر بر بازو و پهلوی مجروح دردانه ات زد که از دخترت از حال رفت و دستش رها شد.

وقتی به هوش آمد، از فضه پرسید:«علی کجاست؟»

فضه گفت که او را به مسجد بردند.

من نمی دانم که فاطمه با کدام توان به سوی مسجد دوید و وقتی علی را در چنگال غاصبان و دشمنان دید و شمشیر را بالای سرش، فریاد کشید:

- ای ابوبکر! اگر دست از سر پسر عمویم برنداری، سرم را برهنه می کنم و گریبان چاک و همه تان را نفرین می کنم. به خدا نه من از ناقه ی صالح کم ارج ترم و نه کودکانم کم قدرتر.

همه وحشت کردند، ای وای اگر فاطمه نفرین می کرد! و ای کاش نفرین می کرد!

علی(ع) به سلمان گفت:« برو و دختر پیامبر را دریاب، اگر او نفرین کند...»

سلمان شتابان به نزد فاطمه آمد و گفت:«ای دختر پیامبر! خشم نگیرید. نفرین نکنید. خدا پدرتان را برای رحمت مبعوث کرد...»

فاطمه فریاد زد:

- علی را، خلیفه ی به حق پیامبر را دارند می کشند...

اگر چه موقت دست از سر علی برداشتند و رهایش کردند و فاطمه تا علی را به خانه نیاورد، نیامد ولی چه آمدنی روح و جسم دخترت غرق جراحت بود.

فاطمه چون کشتی شکسته ای، پهلو گرفت و علی غم آلود و حسرت زده و در عین حال خشمگین خود را به خانه انداخت.

پیامبرا! به راستی که غم عاشورا هر چه که باشد، به این سنگینی نیست.

علی به هنگام غسل دخترت، پهلویش را خواهد دید و بازویش را و علی از این پس هزار عاشوراست...


 با بهره گیری از کتاب کشتی پهلو گرفته نوشته سید مهدی شجاعی



برچسب‌ها: حضرت زهرا | نامه به معصومین
[ سه شنبه 93/1/12 ] [ 1:46 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]