سفارش تبلیغ
صبا ویژن

/می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»/

خیلی آهسته صحبت می کرد. نمی دانم تُن صدایش آرام بود یا می خواست کسی صدایش را نشنود. قیافه اش خیلی امروزی بود؛ نه اصلا بالاتر از امروزی، با کمی اغماض می توانستی بگویی تیپش خفن است...!

بعد از کنفرانسی که در کلاس داده بودم، سراغم آمد. در حیاط دانشگاه پیدایم کرد و از پشت دستم را گرفت و گفت:«کارت دارم.» کنفرانسم درباره ی یکی از موضوعات فلسفی بود که آخرش را با چاشنی محرم خوانده بودم. ظاهرا چاشنی اش خیلی تند بود که این پسر همکلاسی را به جوش انداخته بود. در متن کوتاهم پس از کنفرانس، امام حسین را با امام زمان و مسلم بن عقیل را با ولی فقیه مقایسه کرده بودم. حدس می زدم که این متن ترکش های زیادی داشته باشد ولی خب ارزشش را داشت.

تصور کردم که قصد اعتراض به متنم را دارد ولی اصلا اینطور نبود و از دلنشینی نوشته ام تقدیر کرد. گفت خیلی وقت است که دوست دارد با کسی که مثل من صحبت کند ولی به دلایلی جور نشده.

می گفت:«من از دوران نوجوانی و جوانی هیچ شناختی از انقلاب و ولایت فقیه و این چیزها نداشتم. خانواده ام هم نسبتا مقید نبودند و خودم هم در فضای سالمی بزرگ نشدم. تا آنجا که یادم است نمازهایم را دست و پا شکسته خوانده ام ولی همیشه روزه هایم را گرفته ام.»

از چهره اش می توانستی حدس بزنی که روح لطیفی دارد، خودش هم همینطور ادامه داد:«خیلی احساساتی هستم. وقتی روضه ی حضرت عباس را می شنوم، اشک هایم تمامی ندارند.»

از او خواستم که سر اصل مطلب برود. کمی جابجا شد و گفت:«من همیشه از کودکی و نوجوانی فکر می کردم که مسبب همه ی بدبختی های من و خانواده ام، این حکومت و حاکمانش است. فکر میکردم علت تنگدستی پدرم در تهیه ی جهیزیه برای خواهرم بخاطر سرویس لوکس مبلمان اتاق خواب رهبر است. شاید خنده ات بگیرد ولی من در ذهنم از کسی که امروز به او عشق می ورزم، یک دیکتاتور خوشگذران ساخته بودم که فقط به فکر خودش و خانواده اش است.»

چشم هایم حالا تا حدی گرد شده بود. ولی او بی توجه به من ادامه می داد:«یک روز که بخاطر ارتکاب هزار باره ی یک گناه شنیع از همه ی بندهای زندگی بریده بودم، از خانه بیرون زدم. چشمم به بنری وسط میدان اصلی شهر افتاد. عکس رهبر بود با یک لبخند دلربا. همه چیز را فراموش کردم. شاید حدود پنج دقیقه به چهره اش خیره شده بودم. زیر تابلو نوشته بود:رهبرا مقدمت مبارک باد! به کرمانشاه خوش آمدی! انگار داشتم خواب می دیدم. من در یک لحظه عاشق لبخند کسی شدم و اکنون در آستانه ی وصل به او بودم.»

آن شب هر چقدر توانستم در اینترنت واژه های خامنه ای و مشتقاتش را سرج کردم. هر چه که درباره ی او بود خواندم. ستایش های دوست و دشمن، جمله های به یاد ماندنی آقا و... همه و همه را ذخیره کردم. یک گالری عکس از او دانلود کردم و تا صبح به عکس هایش خیره شدم. خیلی دلنشین بود و زیبا. از همه بیشتر تصاویر غبار روبی حرم امام رضا به دلم نشست.

فردا اول صبح بعد از نماز راهی مراسم استقبال شدم. چون صبح زود حرکت کرده بودم، وقتی آقا وارد مراسم استقبال شد، توانستم خودم را به نزدیکی ماشینش برسانم. یک لحظه دستم را به شیشه چسباندم در همان لحظه، آقا دستش را دقیقا روی دست من قرار داد. گرمای دستش را می توانستم حس کنم. تا کنون هیچ عشقی شیرین تر و دلچسب تر از عشق به آقا نداشته ام.

افسران - می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»

آمدم این ها را به امثال شما که ادعای ولایتمداری دارید، بگویم که هم قدر آقایمان را بدانید و هم او را به خوبی به دیگران معرفی کنید.»

احساس من در لحظه ی خداحافظی غیرقابل وصف بود...



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | امام مهدی(عج) | خودارضایی | حرف حساب | داستان | نماز
[ جمعه 93/8/23 ] [ 12:10 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/از کوفه تا ایران.../

در زمان های نه چندان دور مردمی می زیستند که نام دیارشان کوفه بود. وقتی رسید که این مردم از ستم حاکمان زمانشان به تنگ آمدند و چاره ای جز درخواست از یک حاکم خوب نیافتند. نشستند و مشورت کردند که از چه کسی برای حکومت دیارمان دعوت کنیم. و هر چقدر فکر کردند، گزینه ای شایسته تر از حسین بن علی نیافتند.

آن موقع که مثل حالا پیامک و رایانامه نبود. پس هر کدامشان و برخی بصورت خانوداگی برای مردی که او را شایسته ی حکومت می دانستند، نامه نوشتند و فرستادند. بعضی هایشان آنقدر برای دیدن امام جدیدشان شور و شوق داشتند که نامه هایشان را با خون خودشان امضا کرده بودند. آثار شعف در چهره هایشان مشهود بود. در سرتاسر نامه هایشان کلمه ی العجل هویدا بود. حق داشتند خب، خواستار تعجیل در دیدار امام غایبشان بودند دیگر. 

وقتی نامه ها و خون نوشته ها به دست حسین بن علی رسید، حسین(ع) با خودش اندیشید که باید این مردم را آزمود و از صدق ادعایشان آگاه شد. او بهترین راه را برگزید و پیش از عزیمت خودش، نائبی را فرستاد. آن نائب نامش مسلم بود. مسلم بن عقیل...

وقتی مسلم آمد، سیل خروشانی از مردم به استقبالش آمدند. برخی گفته اند عده ی بیعت کنندگان با مسلم به 18 هزار نفر هم می رسید.

 ولی نمی دانم چرا چند روز بعد خبری به دست آن حاکم خوب رسید. مردی به او خبر داد که به خدا سوگند که از کوفه بیرون نیامدم مگر این که پیکر بی سر مسلم بن عقیل را بر دروازه ی شهر آویخته بودند... داشت چه می گفت؟ شاید سنگی به سرش خورده بود، مگر آن 18 هزار نفر مرده بودند که سر مسلم را ببرند؟ نمی دانم...ولی انگار در ادمه می فهمم که چه شد.

وقتی همان مرد خوب، قصد کرد که به سمت دیار کوفه حرکت کند ورق برگشت، شاید هم نفاق برخی آشکار شد. همان ها که برای امام زمانشان درخواست کتبی فرستاده بودند، تشکیل سپاه سی هزار نفری داده بودند و تازه بعضی هایشان از شدت شور و شوق برای دیدار امام زمانشان سنگ و کلوخی از سر راه برداشته بودند تا با آنها از اهل بیت امام زمانشان پذیرایی کنند و بعد هم کربلا...

چند صد سال گذشت...

http://images2.persianblog.ir/587760_tnghpb4U.jpg

در زمان های نزدیک مردمی می زیستند که نام دیارشان ایران بود. وقتی رسید که این مردم از ستم حاکمان زمانشان به تنگ آمدند و چاره ای جز درخواست از یک حاکم خوب نیافتند. نشستند و مشورت کردند که از چه کسی برای حکومت دیارمان دعوت کنیم. و هر چقدر فکر کردند، گزینه ای شایسته تر از حجت بن الحسن العسکری نیافتند. از قضا این شخص به جایی دور رفته بود.

آن موقع که مثل حالا پیامک و رایانامه نبود. پس هر کدامشان و برخی بصورت خانوادگی برای مردی که او را شایسته ی حکومت می دانستند،مجالس ندبه و زاری تشکیل دادند. بعضی هایشان برای دیدن امام جدیدشان آنقدر شور و شوق داشتند که گونه هایشان از اشک لبریز بود.. آثار شعف در چهره هایشان مشهود بود. در سرتاسر ندبه هایشان کلمه ی العجل هویدا بود. حق داشتند خب، خواستار تعجیل در دیدار امام غایبشان بودند دیگر.

وقتی خبر ندبه ها و زاری ها به دست حجت بن الحسن رسید، مهدی(ع) با خودش اندیشید که باید این مردم را آزمود و از صدق ادعایشان آگاه شد. او بهترین راه را برگزید و پیش از عزیمت خودش، نائبی را فرستاد. آن نائب نامش ولی فقیه بود.بعضی ها هم او را امام خامنه ای صدا می زدند...

وقتی ولی فقیه آمد، سیل خروشانی از مردم به استقبالش آمد. برخی گفته اند عده ی بیعت کنندگان با امام خامنه ای به 70 میلیون نفر هم می رسید.

هنوز ادامه ی ماجرا پیش نیامده است که برایتان تعریف کنم. ولی مردم ایران هنوز منتظر همان حاکم خوب هستند که بیاید. درست است که در این مدت عده ای از نائب بر حق امام زمانشان گسستند و فتنه های 78 و 88 و هزاران غائله ی دیگر به راه انداختند اما هنوز دستان فرستاده ی مهدی را با قدرت می فشاریم و فریاد بر می آوریم:

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند

افسران - بصیرتـــــ

در همین رابطه از معبر سایبری فندرسک بخوانید: مسلم آخر الزمان



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | امام مهدی(عج) | کربلا | حرف حساب
[ یکشنبه 93/7/13 ] [ 1:49 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/نامه ای از اعماق دل.../

افسران - /تصور نبودنت، بودن خودم را زیر سوال می برد.../

سلام عزیز دلم! حال قشنگت چطور است؟ خوبی مهربانم؟!

لابد پیش خودت می گویی این «سربازنما» چقدر بی معرفت است که یک هفته پس از بستری شدنم در بیمارستان نه خبری از او هست و نه نشانی...

حق داری آقا جان...شرمنده ام! راستش را بخواهی چند روزی است که اینترنت در دیار ما قطع شده است و من از آن وقت که شنیدم تن معشوقم را به تیغ جراحان سپرده اند، لحظه ای آرام و قرار نداشته ام. تمام بخش های خبری این روزهای صدا و سیما را از نظر می گذراندم و تا لبخند روح انگیزت را نمی دیدم، تسلی نمی بافتم. ولی آن روز که عملت کرده بودند، آن قدر دلشوره و دلهره گرفته بودم که هرجا نشانی و عکسی از تو می دیدم، گونه هایم خیس بود! یا من خیلی دل نازکم یا تو خیلی دوست داشتنی هستی و قطعا هم همینطور است!

شاید باورت نشود که شب آن روز خواب به چشمم نمی آمد و تا سوره ی یس و دو رکعت نماز به نیت سلامتی و شفای عاجلت نخواندم، آرام نشدم. عکس هایت را که از گوشه و کنار به دست می آوردم قوت قلب می گرفتم و در دلم هزار ماشا الله می گفتم به این همه دلنشین بودن... انصافا که با لباس سپید و آن عرقچین زیبا، چقدر ملکوتی به نظر می آیی! مخصوصا وقتی چاشنی همه ی این ها لبخندی از ته دل نورانی ات هم باشد...

افسران - /نامه ای از اعماق دل.../

این ها را گفتم که بگویم آقا جان یک وقت عشق و دلداگی ات به خدا و آن طرف باعث نشود امتت را بی امام رها کنی. می دانم که خیلی اذیتت کرده ایم ولی آقا جان جز تو که کسی را نداریم. امام زمانمان که در غیبت است و من در این عصر پر از ظلمت و تباهی تنها دلم را خوش کرده ام به روی ماه تو! مبادا که آن را از من دریغ داری که بیم آن دارم با نبودنت به یک باره قالب تهی کنم...

اماما! همچنان سرافراز و سربلند و مقتدر بمان و بایست و جام زهری باش به کام زورگویان و ستم پیشگان که این روزها با روی تخت بودن آن قد و بالای رعنایت، برخی گرگ صفتان اندیشه های پلیدی در سر می پرورانند.

کاش می شد با ترازویی میزان محبت به تو را سنجید و با کلمه ای فرای عشق و دوست داشتن میزان دلبستگی به تو را وصف کرد. ولی چه کنم آقا جان که زبان قاصرم محدود است پس ساده و بی پیرایه می گویم: عاشقت هستم مولا...

 

افسران - /تنها دلم را خوش کرده ام به روی ماه تو.../

در همین رابطه از معبر سایبری فندرسک بخوانید: رازهای زندگی خامنه ای برای مخملباف



برچسب‌ها: امام خامنه ای | امام مهدی(عج) | نامه ای به رهبرم
[ دوشنبه 93/6/24 ] [ 2:37 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/نظر علما و بزرگان درباره ی پرچمدار مقتدر و مظلوم انقلاب.../

بسم الله الرحمن الرحیم

یکی از روش های بسیار مفید و راهگشا برای شناخت و تشخیص حقانیت و بطلان یک جریان فکری یا یک شخص، بررسی نظرات افراد مورد وثوق و اطمینان در مورد آن است. در همین راستا نظرات برخی از علمای شاخص و طراز اول در مورد شخصیت و جایگاه نائب بر حق امام مهدی(عج) تقدیم نگاه زیبایتان می شود.

بنیان گذار نظام مقدس جمهوری اسلامی، امام خمینی(رحمة الله علیه):

rahbar

1- امام خمینی(ره) خطاب به آیت الله خامنه ای در زمان ریاست جمهوری ایشان: هر موقعی‌که شما به سفر می‌روید، من مضطرب هستم تا برگردید. خیلی سفر نروید!

2- جنابعالی را یکی از بازوهای توانای جمهوری اسلامی می دانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقهی مربوط به ولایت مطلقه فقیه جدا جانبداری می کنید میدانم.

3- در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید روشنی می دهید.

4- یک نفر را مثل ایشان پیدا بکنید که متعهد به اسلام باشد و خدمتگزار، و بناى قلبى اش بر این باشد که به این ملت خدمت کند، پیدا نمى کنـید، ایشان را من سالهاى طولانى مى شناسم.

5- از زبان احمد آقای خمینی : وقتی که داشت تلویزیون آقای کیم ایل سونگ را با آقای خامنه ای که در کره بودند نشان می داد دیدم امام دو زانو نشسته نزدیک تلویزیون و به تلویزیون خیره شده، دیدم برگشت گفت: بیا بشین. نشستم. گفت احمد آقا می بینی این عظمت را وقتیکه عصایش را برمی دارد و قدم برمی دارد، الحق که ایشان شایستگی رهبری دارد.

کوه معرفت و عرفان، آیت الله العظمی بهجت:









 

1- آیت الله صدیقی در مراسم احیای شب قدر در هیأت رزمندگان غرب تهران با ذکر خصوصیاتی ویژه از مقام معظم رهبری به ذکر خاطره ای از دیدار ایشان با مرحوم آیت الله العظمی بهجت(ره) پرداخت. وی گفت: در ابتدای کار مقام معظم رهبری نزد آیت الله بهجت رفته بودند و گفته بودند امام ویژگی هایی داشتند و فاصله من با امام خیلی زیاد است. بار سنگینی که بردوش امام بوده حال بر دوش من گذاشته شده است من چه کنم؟ مرحوم آیت الله بهجت(ره) پس از تأملی گفته بودند: شما با موازین آشنایید(اشاره به اجتهاد ایشان). اگر بر مبانی و موازینی که تشخیص می دهید به تشخیص شرعی خود عمل کنید "من" تضمین می کنم که اولیاء الهی تو را تنها نگذارند.


2- به نقل از حجت الاسلام صدیقی از زبان یکی از دوستان نزدیکشان که به حضور آقای بهجت رفت و آمد داشته اند:در یک جلسه ی دو سه نفری که خدمت آیت‌الله العظمی آقای بهجت بودیم یه کسی انتقاد گونه‌ای را خواستند به رهبری خدمت آقای بهجت بازگو کنند. آقای بهجت به یک نگاه تندی به ایشان فرمودند: شما بهتر از ایشان سراغ دارید. من که بهتر از ایشان سراغ ندارم.

3-باز منقول است که آیت الله مصباح یزدی رابط بین آیت الله بهجت و حضرت آقا بودند. وقتی امام از دنیا رفتند، حاج آقای مصباح برای بیعت با آقا آمده بودند تهران و از آنجا هم آمدند مشهد. حاج آقا فرمودند که برای بیعت رفته بودم خدمت آقا ولی خدا را شکر دست خالی نرفتم چون آیت الله بهجت یک نامه چهار صفحه ای برای حضرت آقا که تازه رهبر شده بودند، نوشتند که شروع نامه هم این بود که بنده انتصاب حضرتعالی را به سمت مقام ولایت و رهبری تبریک عرض می‌کنم و بعد شروع کرده بودند که حالا دیگر وظایف شما این است.


بعد آقا به آیت الله مصباح فرموده بودند که تا حالا خیلی‌ها از مردم و مسئولین با من بیعت کردند ولی هیچ کدام دلم را آرام نکرد که من در این جایگاه باید باشم یا نه الا این نامه که خیالم را راحت کرد. چون می‌دانم که ایشان اصلاً بر مبنایی که دیگران ممکن است بنویسند و حرف بزنند، نمی نویسند وصحبت نمی کنند.

4- حجت الاسلام فقیهی اصفهانی از اساتید حوزه علمیه قم  :  آیت الله خامنه ای مرتب خدمت آیت الله بهجت می رسیدند و این ها یک رابطه صمیمی داشتند . زیاد و به طور مخفیانه آقا می آمدند قم و می رفتند خدمت آیت الله بهجت . یکی از زمان هایی که ایشان می گفت زمان ملاقات این دو بزرگوار بوده است ، سحر بود دو ساعت مانده به اذان صبح . ایشان می گفت که آیت الله خامنه ای گاهی سحر می آمدند . در آن موقعیت حساس می آمدند خدمت آیت الله بهجت و می رفتند . خوب این نشانه علاقه شدید آیت الله بهجت به مقام معظم رهبری است که در این موقع شب و سحر آقا را می خواستند و با هم بودند و صحبت می کردند .


بعد باز ایشان می گفتند چند سال پیش که آیت الله خامنه ای یک هفته ای تشریف آوردند قم ، جمعیت زیادی برای استقبال آمده بودند در خیابان ها .

آیت الله بهجت هم آمدند جزء جمعیت استقبال کنندگان . حالا یک مرجعی در سن حدود نود سال ! ایشان هم آمدند در جمع استقبال کنندگان آیت الله خامنه ای . ایشان می گفت که یک شخصی به ایشان گفت که حاج آقا شما با این سن و سال آمدید وسط این جمعیت استقبال کنندگان؟ آیت الله بهجت فرمودند : " اگر مردم می دانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمی نشست " .

دریای علم و دانش، حضرت علامه حسن زاده ی آملی:

رهبر

علامه را می شناسی؟ 7 سال  شاگردی علامه طباطبائی را کرد و با اینکه علامه طباطبائی حق استادی بر گردنش داشت با این  حال شاگردش را اینگونه توصیف می کند :" حسن زاده (آملی) را کسی نشناخت جز امام زمان(عج)". و در جای دیگر گفت:" راهی را که حسن زاده در پیش دارد خاک آن توتیای چشم طباطبائی"

عارف کامل است آنان که خوب میشناسندش تایید می کنند که در عرفان به چه مرتبه است. علامه است، بی تکلف، بی غرور، اینقدر اسیر علم است که خودش را درگیر بحثهای سخیف نمی کند. در دوران دفاع مقدس بین رزمنده ها حاضر می شد.

ارادت عجیبی هم به رهبری دارد تا جایی که مولا خطابش می کند، یک بار هم که رهبری به دیدارشان می رود و برخورد ایشان را می بیند ناراحت می شود و میگوید آقای حسن زاده این کار را نکنید که جواب می شنود:" اگر یک مکروه از شما سراغ داشتم این کار را نمی کردم!"

یک بار هم به مناسبت برگزاری کنگره بین المللی حضرت زهرا(س) صحیفه نور خود را تقدیم رهبری می کند و در نامه ای به رهبر انقلاب این چنین می نویسد:" این صحیفه نور موسوم به « فص حکمة فی کلمة فاطمیة» به مناسبت تاسیس نخستین کنگره تجلیل و تکریم از عصمة الله الکبری و ثمرة شجرة الیقین و احسن و منازل القرآن و بقیة النبوة و مشکوة الولایة و الامامة حضرت فاطمه بنت خاتم الانیباء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله که به فرمان همایون و خجسته رهبر عظیم الشان کشور بزرگ جمهوری اسلامی ایران جناب آیت الله معظم خامنه ای کبیر- متع الله الاسلام و المسلمین بطول بقائه الشریف- در ساری مازندران ایران برگزار می شود. با سلام و تحیت خالصانه و ارائه ارادت بی پیرایه و درود نوید جاوید، به حضور آن قائد ولی وفی و رائد سائس حفی، مصداق بارز «نرفع درجات من نشاء» تقدیم می گردد، و عرض می شود« یا ایها العزیز جئنا ببضاعة مزجاة». دادار عالم و آدم، همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد. ( المتمسک بذیل الولایة : حسن حسن زاده آملی 14/6/1376)

همچنین این عارف وارسته در جای دیگر فرمود: رهبر عظیم‌الشأن‌تان را دوست بدارید، عالمی،‌ رهبری، موحدی، سیاسی، دینداری، انسانی، ربانی، پاک منزه، کسی که دنیا شکارش نکرده، قدر این نعمت عظما را که خدا به شما عطا فرموده، قدر این رهبر ولی وفی الهی را بدانید، مبادا این جمعیت ما را، مبادا این کشور ما را، مبادا این کشور علوی را، این نعمت ولایت را از دست شما بگیرند. خدایا به حق پیامبر و آل پیامبر سایه این بزرگ‌مرد، این رهبر اصیل اسلامی حضرت آیت‌ا… معظم خامنه‌ای عزیز را مستدام بدار.

علامه

علامه

برای مشاهده ی ادامه ی نظرات علما و بزرگان، روی ادامه مطلب کلیک کنید.

ادامه مطلب...

برچسب‌ها: امام خامنه ای | امام خمینی | امام مهدی(عج) | مراجع عظام تقلید | حرف حساب | شهید بهشتی | علامه حسن زاده | شهید مطهری

[ جمعه 93/5/31 ] [ 5:28 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/می دانی فرق من با تو چیست؟/

افسران - /می دانی فرق من با تو چیست؟/

فرق من با تو این است که من صورتم را با ریش های مرتب و زیبا آراسته می کنم و تو سعی داری صورتت را با زیر ابرو گرفتن آرایش کنی.

فرق من با تو این است که من وقتی پایم را در خیابان ها می گذارم، وقتی نامحرمی از مقابلم در حال حرکت است، سرم را پایین می اندازم چون آموخته ام باید به شخصیت ها نگریست نه به اشخاص. ولی تو انگار برنامه ی روزانه ات شده که هر روز روی موتور سیکلت در آن خیابان خاص(!) تک چرخ بزنی و ناموس دیگران را دید بزنی.

فرق من با تو این است که من منتظر اینم که رهبرم روزی سخنرانی داشته باشد و بتوانم جدیدترین عکس ها و صوت ها و فیلم های دیدارهایش را ببینم و در گالری رایانه ام ذخیره کنم، ولی تو منتظر آمدن جدیدترین آلبوم رپ و راک و خواننده ها ی زن خارجی و شاید سری جدید آکادمی موسیقی گوگوش هستی.

فرق من با تو این است که شلوار های لی من چسبان و تنگ و بدن نما نیست ولی گویی اگر یکی این ویژگی ها در شلواری موجود نباشد، تو آن را نمی خری.

فرق من با تو این است که من شب ها با صدای به طاها به یاسین علی فانی و دعای عهد و کلیپ های صوتی رهبرم و یک دور صلوات به نیت ظهور امامم به خواب می روم و تو با صدای شاهین نجفی و یاس و... به خواب می روی.

فرق من با تو این است که تو اوقات فراغتت را در فیسبوک و در سایت هایی که خودت می دانی می گذارانی ولی من اوقات فراغتم را با مطالعه ی کتاب و نوشتن مطلب در وبلاگم و وب گردی مفید پر می کنم.

فرق من با تو این است که من روزی پنج بار در خانه ی خدا را می کوبم ولی تو انگار برنامه ی روزانه ات شده که روزی چند بار.......

فرق من با تو این است که من وقتی پشت چراغ قرمز می رسم، پشت خط عابر پیاده ترمز می کنم ولی تو انگار با این همه ادای روشنفکری و حرفبافی در مورد اروپایی ها، هنوز آنقدر فرهنگ نداری که آشغالت را از ماشین بیرون نیندازی.

فرق من با تو این است که من معیارم برای رفاقت با دیگران کسی است که ایمانم را بیشتر میکند، ولی تو با کسی رفاقتت بیشتر می شود که باحال تر و پر ادا تر باشد.

آری برادرم! فرق های ما این هاست و شاید خیلی بیشتر از این ها باشد و همین فرق هاست که بهشت و جهنم ما را مشخص می کند.



برچسب‌ها: امام خامنه ای | جنگ نرم | خودارضایی | حرف حساب | نماز | امام مهدی(عج)
[ سه شنبه 93/5/21 ] [ 11:26 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/خوش به حال زمان.../

خوش به حال “زمان” که “صاحبش” تویی...

اللهــ ـ ـ ـم عجـ ـ ـ ـ ل لولیــــــ ـــــک الــفــ ـ ـ ـ رج



برچسب‌ها: امام مهدی(عج)
[ پنج شنبه 93/5/16 ] [ 9:34 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/حسین جان! تو را قسم به.../

نمی دانم حسین جان شاید نامه نوشتن به تو در این شب ها و روزها کاری نامتناسب به نظر بیاید.

ولی دلم هوایت را کرده، هوای حرمت، هوای بین الحرمت، هوای خودت را کرده ام حسین جان!

چه بیهوده می انگارند آنان که که می پندارند یاد تو و ذکر تو و حماسه ی تو فقط در عاشورا تبلور می کند.

گویی هرگز نشنیده اند که کل ارض کربلا و کل یوم عاشورا....

اماما از چه بگویم؟ از نوادگان یزید و شمرزادگان حرامزاده ای که قصد تخریب بارگاهت را دارند یا از خونخوران وحشی صفتی که طی 13 روز بیش از 350 نفر را کشته اند و نام این جنایت را مبارزه با تروریسم می نهند...

اماما امروز قسمی شنیدم که تنم را لرزاند و بغضم را شکست.قسمی که دلیل نوشتن این نامه شد. قسم به یأس عباس...

افسران - /حسین جان! تو را قسم به یأس عباس.../

ما چه نامنصفانه و ساده لوحانه تمام درد و رنج عباس را قطع دو دستش و عمود آهنین بر سرش می پنداریم، درد عباس روی زمین ماندن حرف تو بود. درد عباس یأس رساندن آب به خیمه ها و به پایان رساندن مأموریتش بود و همین یأس است که عباس را ابوالفضل می کند.

شیرمردی از سلاله ی حیدر که قطع دو دست و ضربات پی در پی او را از پای در نیاورد ولی آن گاه نا امید شد که تیر بر مشکش زدند. اماما! خوش به حالت که عباس را داشتی. خوش ذوقی چه زیبا گفت:«برادری فقط به تعداد نیست، به معرفت است. یوسف یازده برادر داشت و حسین فقط عباس را...»

 

امام عزیزم! این روزها برخی از معاندانت، از حرکات خصمانه علیه تو دست بر نمی دارند و با داستان بافی و شبهه پراکنی های مغرضانه درباره ی حماسه ی عظیم و همیشه جاودانت، سعی می کنند ذهن آزادگان عاشقت را دچار تشویش کنند.

اماحماسه ی تو آنچنان پر شکوه است که مسلما اگر عاشورا نبود، اسلام هم نبود.

ای شکوه آفرین همه ی اعصار! تو را قسم می دهم به همان قسمی که بغضم را شکست، قسم به یأس عباس که از خدا بخواهی در ظهور فرزندت تعجیل کند، به خدا بگو که بر سر سفره های سحر و افطار در غزه خون دوستدارانت گسترانده می شود.

ساده بگویم: از خدا بخواه مهدی را بفرستد...


از معبر سایبری فندرسک بخوانید: امام زمان پرادو و رشته ی تحصیلی نیست...



برچسب‌ها: امام مهدی(عج) | رژیم صهیونیستی | نامه به معصومین | حضرت عباس | غزه
[ دوشنبه 93/4/30 ] [ 8:19 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/دلم برای امام زمان می سوزد.../

میخواهم کمی از مردم کوفه برایتان بگویم. می شناسیدشان که...

وقتی برای امام حسین نامه نوشتند و پای نامه هاشان را با خونشان امضا کردند، می توانستی اشک شوق را که در چشم هایشان حلقه زده بود، ببینی....

عاشقانه منتظر امام "غایب"شان بودند...

در سرتاسر نامه هایشان واژه ی "العجل" هویدا بود...

در نامه هایشان نوشته بودند که بیا که در اینجا درخت های سرسبز و گلهای خوشبو منتظرند تا قدم هایت را بدرقه کنند. 

ولی خیلی نگذشت که انگار نامه هایشان یادشان رفت.

همان هایی که روزی "العجل" می گفتند و برای حضور و ظهور امامشان دست به دعا داشتند، در سپاه عمر سعد قرار گرفته بودند.

برخی هایشان حتی سنگی برداشته بودند به امید اینکه آن را به صورت امام بزنند.

همان امامی که خواستار تعجیل در دیدارش بودند.

آه....

raghs

همه ی این ها را گفتم که بگویم یادمان باشد که تاریخ تکرار می شود.

دیگر حالا انگار  رقصیدن دختران و پسران جلوی هزاران چشم حریص و هیز منعی ندارد...... دیگر انگار پخش موسیقی حرام با صدای بلند جزو مستحبات نیمه شعبان است .... خب میلاد امام زمان است دیگر..... باید شاد باشیم....

خدا کند کسانی که اینکار ها را می کنند، فقط ناآگاه باشند، مغرض نباشند. در پی مقصودی نباشند....

دلم برای امام زمان می سوزد که این شادی های همراه با ابتذال را به پای میلاد او می گذارند..... 

خواهرم......

برادرم.......

با توام.... با خودت... با تو که به خاطر میلاد امام زمان از خانه بیرون آمده ای و می رقصی و ترانه ی حرام پخش میکنی....

تو مگر نمی گویی که برای شادی امام زمان داری می رقصی؟؟؟؟

آیا امام زمان از این کارت راضی است؟؟؟؟؟؟

آیا با رقصیدن جلوی چشم هزاران نامحرم، لبخند امام زمان را احساس میکنی؟؟؟؟

فکر نمی کنی که ممکن است تو هم مثل مردم کوفه بشوی و وقتی امامت آمد، با سنگی به پیشانی اش بزنی؟؟؟؟؟؟

اگر می خواهی برقصی و به قول خودت شاد باشی، این کار را به حساب میلاد امام زمان نگذار....

.

.

.

و در پایان سخنی با امام زمان:

 یک کلام

شرمنده ایم...

 

پ.ن: گاهی تکرار خوب است...



برچسب‌ها: امام مهدی(عج) | نامه به معصومین | حرف حساب
[ جمعه 93/3/23 ] [ 2:50 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/انصاف هم چیز خوبی است.../

انصاف هم چیز خوبی است. در این 25 سال یک مراسم شایسته هم برای تجلیل از زحماتت گرفته نشد. در این 25 سال یک مستند درخور زحمات و تلاش هایت هم برای بزرگداشت شخصیتت ساخته نشد. گویی عادت کرده ایم که چیزی را از دست بدهیم و آنگاه ذکر نیکی هایش کنیم!

همگی ما انگار عادت کرده ایم که 14 خرداد را فقط برای امام فقید و عزیزمان عزا بگیریم و فراموشمان بشود که 25 سال پیش در همین روزها علاوه بر رحلت امام چه اتفاق تاریخی و سرنوشت سازی افتاد.

یادمان رفته که در همان روزها بزرگترین بار یک کشور بر دوش مردی گذاشته شد که هنوز هم که هنوز است با صلابت و اقتدار و جانانه از این مرز و بوم دفاع می کند و پرچم برافراشته ی اسلام را به دست گرفته است تا روزی به صاحب پرچم بسپارد.

افسران - /در برابر سفید شدن تک تک ریش هایش مسئولیم..../

آقا جان! یادمان رفته که در عین حال که رحلت جانگداز پدرمان را به هم تسلیت می گوییم، آغاز به رهبری رسیدنت را نیز گرامی بداریم از تو یادی بکنیم.

وقتی تکه های پازل انقلاب را کنار هم می چینم و حوادثی مثل کوی دانشگاه و فتنه ی 88 و یکشنبه ی سیاه را تماشا می کنم، درمی یابم که اگر حضور تو و کلام روشنگرانه ی تو نبود، شیرازه ی کشور از هم می پاشید.همانطور که که در کشورهایی مثل مصر با اندک اختلافاتی آشوب و کودتا به پا می شود.

البته به قول امام خمینی(ره) نظام ما قائم به اشخاص نیست و ما پیش و بیش از افراد با آرمان ها و قوانین پیمان بسته ایم ولی اشخاص هم باید صلاحیت داشته باشند و تو چه زیبا صلاحیتت را در نگاه داشتن قطار انقلاب بر ریل های انقلابی امام عزیز به نمایش گذاشتی.

تو آن چنان زیبا و مدبرانه کشور را رهبری کرده ای که حتی حیرت و اعتراف دشمنان را نیز برانگیخته ای،چنانکه کاندولیزا رایس، وزیر سابق امور خارجه امریکا و از تئوریسین‌های برجسته این کشور می گوید:«رهبر ایران می‌تواند نقشه‌هایی را که بهترین ذهن‌ها، با صرف بیش‌ترین بودجه‌ها، در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفته‌اند، با یک سخنرانی یک‌ساعته خنثی کند.»

اماما! ممنونم که هستی و امیدوارم باشی و بمانی تا این پرچم پر افتخار را به صاحب اصلی اش بسپاری.

آن مرد که پرچم سپرد به مهدی موعود/ سید علی خامنه ای خواهد بود (ان شاء الله)

siHKBQQX534.jpg



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | امام مهدی(عج) | نامه ای به رهبرم | حرف حساب | نماز
[ پنج شنبه 93/3/15 ] [ 6:5 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/ما تحریم شده ایم، چرا کسی صدایش در نمی آید؟؟؟/

این روزها با برخی از حزب اللهی ها که در مورد مشکلات اجتماعی و فرهنگی و... حرف میزنی، می گویند خب ان شاء الله امام زمان ظهور می کند و این شرایط درست می شود.

بعد می گویم: اگر ما تفکرمان اینطور است که باید امام زمان بیاید تا همه ی مشکلاتمان رفع شود، اصلا چرا انقلاب کردیم؟

بعد می گویند: تو چرا دین را به سیاست ربط می دهی؟!

گویی هنوز نفهمیده اند که سیاست ما همان دیانت ماست...

برای خیلی هایمان ظهور شده است یک مسئله ی فانتری، یک رؤیایی که گویی هرگز به وقوع نمی پیوندد. ولی هر لحظه ممکن است اتفاق بیفتد.

ممکن است هنگام اذان ظهر همین امروز نوای «انا القائم من آل محمّد (صلی الله علیه وآله وسلم)» طنین انداز شود.

من و تو چقدر آماده ایم؟ 

اصلا وقتی این صدا را شنیدیم، چه می کنیم؟

یادمان نرود که امام زمان ممکن است هر لحظه ظهور کند. نکند جا بمانیم...

افسران - /چرا کسی صدایش در نمی آید؟؟/



برچسب‌ها: امام مهدی(عج) | حرف حساب
[ یکشنبه 93/3/11 ] [ 3:2 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]