متاسفانه یکی از مشکلات ما این است که فقط برگ سفید دفتر عاشورا را می بینیم و به صفحات تیره و سیاه عاشورا توجه نمی کنیم.
یکی از بزرگترین افراد در صفحه ی سیاه عاشورا شمر بن ذی الجوشن است.
بیایید شمر را کمی بیشتر بشناسیم.
شمر از فرماندهان سپاه امام علی در جنگ صفین بود و از جانبازان امیرالمومنین.
کسی که در میدان نبرد تا پای شهادت پیش رفت.
شمر آدم کوچکی نیست.
اگر نیایش های شمر را برای شما بخوانند و به شما نگویند این ها مال شمر است، با آن ها گریه می کردید.
شمر کسی است که شانزده بار با پای پیاده از کوفه به سفر حج رفته است.
فکر نکنید شمر اهل نماز و روزه نبوده و یا از آن دسته آدم هایی بوده که عرق می خورده و عربده می کشیده.
شمر و بسیاری دیگر که آن طرف بودند، پیشانی پینه بسته داشتند.
وقتی امام علی ابن عباس را برای اطلاع از وضع خوارج فرستاد، در برگشت، ابن عباس گفت:« مردانی را دیدم که ضجه هایشان در نیمه شب بلند بود. شب صدای تلاوت قرآنشان همه جا می پیچید. می توانستی قیچی به دست بگیری و زانوهای پینه بسته ی آنها را از فرط عبادت بچینی . حتی خط اشکی که ریخته بودند، روی گونه هایشان نقش بسته بود.»
این چنین افرادی با علی(ع) جنگیدند.
فکر نکنید آنهایی که با امام علی(ع) و امام حسین(ع) جنگیدند یا به کربلا آمدند، افرادی کافر و بدون وضو بودند.
در کربلا صدای تلاوت قرآن در آن طرف بلند بود و برخی از این افراد قهرمانان جنگهای امام علی بودند.
در تاریخ مسعودی آمده که در کربلا هر روز بیست هزار نفر در فرات غسل می کردند. غسل "قربة الی الله" که حسین(ع) را بکشند و می گفتند:«غسل می کنیم تا ثوابش بیشتر باشد.»
خب برگردیم به شمر.
ما در کربلا به کلاس شمر شناسی نیاز داریم. یک کلاس به عنوان تحلیل شخصیت شمر.
شمری که شانزده بار با پای پیاده به مکه رفت، جانباز امیر المومنین بود.
در واقع می خواهیم بدانیم چه شد که شمر، "شمر" شد.
شمر با سه ویژگی "شمر" شد:
(1) اولین خصوصیت شمر این بود که می گفت: شکم از همه چیز برای من مهم تر است. مهم بود که غذای خوب بخورد و برای دست یافتن به این غذا دست به هر کاری می زد.
هر کس می ایستد در حالت عادی اول، سر بالاست و بعد سینه و شکم.
به نظرتان چه تعداد از آدم ها در دنیا به این شکل ایستاده اند؟
آیا بسیاری از آنها برعکس نایستاده اند؟
بسیاری از انسانها اولین مسئله شان شکم است و بعد از آن مغز، که برخی حتی به مغز هم نمی رسند.
اما شمر وارونه ایستاد. شکم برایش اول شد.
آقای جوادی آملی می گفت:«فرق تمام غذاها بیست سانتی متر است. یعنی از نوک زبان تا ته زبان.» وقتی از این فاصله گذشت، دیگر فرقی با هم ندارند. می خواهد چلوکباب و پیتزا باشد یا نان و ماست. همه ی دعواها بر سر همین بیست سانتی متر است.
شمر نتوانست این دعوای بیست سانتی متری را برای خود حل کند.
(2) نکته ی دوم در شخصیت شمر این بود که چشم دیدن پیشرفت هیچکس را نداشت و به همین خاطر به کربلا آمد.
شمر نزد عبیدالله بن زیاد نشسته بود که نامه ای از عمر سعد به ابن زیاد رسید.عمر بن سعد خواستار فیصله دادن به جنگ با امام بود و از ابن زیاد خواست تا اجازه دهد، امام به مکه یا مدینه برگردد.
ابن زیاد گفت:«پیشنهاد خوبی است. این طور مسائل حل می شود.»
همانجا شمر محکم به پهلوی ابن زیاد زد و گفت:« الآن فرصت بسیار خوبی است و حسین در چنگ توست. عمر سعد دارد سازش می کند در حالی که حسین در هفتاد کیلومتری ما اردو زده و به راحتی می توانیم او را در پنجه ی خود بگیریم. اگر برگردد، در مدینه قدرتی به هم می زند و دیگر هیچ کس نمی تواند با او درگیر شود.
ابن زیاد گفت:«خوب گفتی. خودت بلند شو و برو.»
شمر گفت:« من می روم اما اگر عمر سعد نپذیرفت که من بجنگم، گردنش را بزنم و سرش را برای شما بفرستم؟»
ابن زیاد گفت:« اگر این طور شد، این کار را بکن.»
شمر آدمی است که مدام از این و آن می گوید.
او یک روح شقاوت پیشه دارد.
(3) سومین خصوصیتی که شمر داشت، مسخره کردن دیگران بود و مدام دیگران را دست می انداخت.
در کربلا شمر بارها دست انداخت و حرف های آزار دهنده ای به اباعبدالله زد.
این سه خصوصیت از جانباز امیر المومنین، شمر را ساخت.
شمری که در کربلا با قساوت کامل بر سینه ی پسر پیغمبر نشست و با بی رحمی تمام دوازده ضربه از پشت بر گردن امام حسین زد و بعد هم سر خون چکان امام را در دست گرفت و از قتلگاه بیرون آمد.
برگرفته از کتاب روز دهم(2) - نوشته ی دکتر محمدرضا سنگری (با اندکی تلخیص)
برچسبها: کربلا |
شمر |
دکتر سنگری