سفارش تبلیغ
صبا ویژن

/می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»/

خیلی آهسته صحبت می کرد. نمی دانم تُن صدایش آرام بود یا می خواست کسی صدایش را نشنود. قیافه اش خیلی امروزی بود؛ نه اصلا بالاتر از امروزی، با کمی اغماض می توانستی بگویی تیپش خفن است...!

بعد از کنفرانسی که در کلاس داده بودم، سراغم آمد. در حیاط دانشگاه پیدایم کرد و از پشت دستم را گرفت و گفت:«کارت دارم.» کنفرانسم درباره ی یکی از موضوعات فلسفی بود که آخرش را با چاشنی محرم خوانده بودم. ظاهرا چاشنی اش خیلی تند بود که این پسر همکلاسی را به جوش انداخته بود. در متن کوتاهم پس از کنفرانس، امام حسین را با امام زمان و مسلم بن عقیل را با ولی فقیه مقایسه کرده بودم. حدس می زدم که این متن ترکش های زیادی داشته باشد ولی خب ارزشش را داشت.

تصور کردم که قصد اعتراض به متنم را دارد ولی اصلا اینطور نبود و از دلنشینی نوشته ام تقدیر کرد. گفت خیلی وقت است که دوست دارد با کسی که مثل من صحبت کند ولی به دلایلی جور نشده.

می گفت:«من از دوران نوجوانی و جوانی هیچ شناختی از انقلاب و ولایت فقیه و این چیزها نداشتم. خانواده ام هم نسبتا مقید نبودند و خودم هم در فضای سالمی بزرگ نشدم. تا آنجا که یادم است نمازهایم را دست و پا شکسته خوانده ام ولی همیشه روزه هایم را گرفته ام.»

از چهره اش می توانستی حدس بزنی که روح لطیفی دارد، خودش هم همینطور ادامه داد:«خیلی احساساتی هستم. وقتی روضه ی حضرت عباس را می شنوم، اشک هایم تمامی ندارند.»

از او خواستم که سر اصل مطلب برود. کمی جابجا شد و گفت:«من همیشه از کودکی و نوجوانی فکر می کردم که مسبب همه ی بدبختی های من و خانواده ام، این حکومت و حاکمانش است. فکر میکردم علت تنگدستی پدرم در تهیه ی جهیزیه برای خواهرم بخاطر سرویس لوکس مبلمان اتاق خواب رهبر است. شاید خنده ات بگیرد ولی من در ذهنم از کسی که امروز به او عشق می ورزم، یک دیکتاتور خوشگذران ساخته بودم که فقط به فکر خودش و خانواده اش است.»

چشم هایم حالا تا حدی گرد شده بود. ولی او بی توجه به من ادامه می داد:«یک روز که بخاطر ارتکاب هزار باره ی یک گناه شنیع از همه ی بندهای زندگی بریده بودم، از خانه بیرون زدم. چشمم به بنری وسط میدان اصلی شهر افتاد. عکس رهبر بود با یک لبخند دلربا. همه چیز را فراموش کردم. شاید حدود پنج دقیقه به چهره اش خیره شده بودم. زیر تابلو نوشته بود:رهبرا مقدمت مبارک باد! به کرمانشاه خوش آمدی! انگار داشتم خواب می دیدم. من در یک لحظه عاشق لبخند کسی شدم و اکنون در آستانه ی وصل به او بودم.»

آن شب هر چقدر توانستم در اینترنت واژه های خامنه ای و مشتقاتش را سرج کردم. هر چه که درباره ی او بود خواندم. ستایش های دوست و دشمن، جمله های به یاد ماندنی آقا و... همه و همه را ذخیره کردم. یک گالری عکس از او دانلود کردم و تا صبح به عکس هایش خیره شدم. خیلی دلنشین بود و زیبا. از همه بیشتر تصاویر غبار روبی حرم امام رضا به دلم نشست.

فردا اول صبح بعد از نماز راهی مراسم استقبال شدم. چون صبح زود حرکت کرده بودم، وقتی آقا وارد مراسم استقبال شد، توانستم خودم را به نزدیکی ماشینش برسانم. یک لحظه دستم را به شیشه چسباندم در همان لحظه، آقا دستش را دقیقا روی دست من قرار داد. گرمای دستش را می توانستم حس کنم. تا کنون هیچ عشقی شیرین تر و دلچسب تر از عشق به آقا نداشته ام.

افسران - می گفت:«از انقلاب و رهبرش متنفر بودم...»

آمدم این ها را به امثال شما که ادعای ولایتمداری دارید، بگویم که هم قدر آقایمان را بدانید و هم او را به خوبی به دیگران معرفی کنید.»

احساس من در لحظه ی خداحافظی غیرقابل وصف بود...



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | امام مهدی(عج) | خودارضایی | حرف حساب | داستان | نماز
[ جمعه 93/8/23 ] [ 12:10 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/احساس کردم دهان بعضی ها خرد شد.../

سر کلاس نشسته بودیم. چند نفر انگار ته کلاس جلسه گذاشته بودند. یکی شان انگشتش را به سمت عکس امام و رهبری دراز کرد و با اشاره به آقا گفت:«اصلا این یارو واسه این مملکت چیکار کرده؟ همه ی دنیا بخاطر همین یه نفر باهامون دشمن شده. هر روز دارن تحریممون میکنن و هر روز گرونی و تورم، مردم دیگه به نون شبشون هم محتاج شدن همش هم بخاطر خودخواهی های خامنه ایه.»

آن یکی گفت:«اصلا تو زمان شاه رو با الآن مقایسه کن. آمریکا جنگنده هایی که خودش نمی پروند رو به ایران داده بود، چقدر تو این منطقه عزت داشتیم، صدام عین نوکر شاه بود. حالا این خمینی اومد به قول خودشون انقلاب کرد، زارت صدام حمله کرد به ایران و این همه کشته و زخمی؛ این انقلاب جز ضرر هیچی واسه این مملکت نداشته.»

استاد که منتظر اتمام حرف بچه ها بود، از جایش بلند شد. چند قدمی جلو آمد و روبروی تابلو ایستاد. دستش را بالا برد و خواستار خاتمه ی بحث شد. حرف هایی زد که هیچکداممان باورمان نمی شد. قیافه اش خیلی امروزی و شیک بود و اصلا بهش نمی آمد که اهل این حرفها باشد.

افسران - /احساس کردم دهان بعضی ها خرد شد.../

گفت:«چون وقت کلاس کمه، یه چند جمله ای خدمتتون عرض میکنم. من کاری به خوبی و بدی این انقلاب، این حکومت یا حالا هرچی ندارم. ولی این آقا(اشاره به عکس رهبری) رو تا اونجایی که می شناسم، اهل این نیست که بخاطر میل و لذت خودش واسه مردم و حکومتش دشمن جمع کنه، آقا اصلا مگه ما مریضیم که کل دنیا رو با خودمون دشمن کنیم؟ اصلا یه سوال دیگه، مگه هر کشوری که چندتا ابرقدرت باهاش دشمن بودن، داره راه رو اشتباه میره؟(سکوت محض بر کلاس حکمفرما شده بود.) آمریکا اگه اراده کنه به هر کشوری بخواد حمله میکنه. مگه عراق نبود؟ مگه افغانستان نبود؟ چرا جرئت نمیکنه نگاه چپ به ایران بندازه؟ همش بخاطر وجود این آقاست(اشاره به عکس رهبری) الآن 20 و خورده ای ساله که ایشون شده رهبرما، تو این 20 و خورده ای سال کل مملکت توسط آمریکا محاصره شده، اینور از عراق، اونور از افغانستان و پاکستان. این آقا نذاشته یه جنگنده آمریکایی جرئت کنه تو آسمون ایران دیده بشه.

الآن هرچی شما امنیت دارید و به راحتی درس میخونید و با آزادی کامل به این حکومت اعتراض میکنید، مرهون وجود همین آقاست. زمون شاه که ایران مثل یکی از ایالت های امریکا بوده. روسای چند کشور بزرگ بلند میشن میان ایران و میرن تو یه ساختمونی، به شاه این مملکت که نماینده مردمه محل نمیذارن. آخرش شاه از رو ناچاری خودش بلند میشه میره دیدارشون که حتی یه نفرشون جلو پای شاه بلند نمیشه. الآن چی؟ کل اتفاقات منطقه و شاید بشه گفت جهان به نظر ایران بستگی داره. سازمان عدم تعهد که دوسوم کشورای دنیا داخلشن، رییسش ایرانه. اینا چیز کمیه؟

حالا شما گیر دادید به گرونی و تحریم، یه گربه رو بنداز تو قفس بهش بگو بهت گوشت میدم ولی اگه بری بیرون باید نون سفت بخوری، گربه اگه زبون داشت میگفت اگه آزاد باشم و نون سفت بخورم، شرف داره به این که تو قفس باشم و بهم گوشت بدی. حکایت ما هم همینه. بهمون میگن برید تو قفس تا بهتون گوشت بدیم این آقا که الان من میگم خداروشکر رهبرمونه میگه ما اگه آزاد باشیم و نون سفت بخوریم، شرف داره به این شما بهمون تو قفس گوشت بدید. پس با عقلتون مسائل رو تحلیل کنید نه با احساساتتون.»

بعضی سرهایشان را پایین انداخته بودند، بعضی هم هنوز به چهره ی استاد زل زده بودند. اما صدای زنگ این سکوت سنگین را شکست. انگار داشتند قند در دلم آب می کردند؛ فکر نمی کردم کسی با این تیپ و ظاهر اینقدر روشن فکر و واقع بین باشد...

افسران - مولودی شاد عیدالله الاکبر تقدیم به همه افسران ...

خجسته عید سعید غدیر شادباش باد...!



برچسب‌ها: امام خامنه ای | امام خمینی | انقلاب | حرف حساب | داستان
[ دوشنبه 93/7/21 ] [ 10:55 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/از کوفه تا ایران.../

در زمان های نه چندان دور مردمی می زیستند که نام دیارشان کوفه بود. وقتی رسید که این مردم از ستم حاکمان زمانشان به تنگ آمدند و چاره ای جز درخواست از یک حاکم خوب نیافتند. نشستند و مشورت کردند که از چه کسی برای حکومت دیارمان دعوت کنیم. و هر چقدر فکر کردند، گزینه ای شایسته تر از حسین بن علی نیافتند.

آن موقع که مثل حالا پیامک و رایانامه نبود. پس هر کدامشان و برخی بصورت خانوداگی برای مردی که او را شایسته ی حکومت می دانستند، نامه نوشتند و فرستادند. بعضی هایشان آنقدر برای دیدن امام جدیدشان شور و شوق داشتند که نامه هایشان را با خون خودشان امضا کرده بودند. آثار شعف در چهره هایشان مشهود بود. در سرتاسر نامه هایشان کلمه ی العجل هویدا بود. حق داشتند خب، خواستار تعجیل در دیدار امام غایبشان بودند دیگر. 

وقتی نامه ها و خون نوشته ها به دست حسین بن علی رسید، حسین(ع) با خودش اندیشید که باید این مردم را آزمود و از صدق ادعایشان آگاه شد. او بهترین راه را برگزید و پیش از عزیمت خودش، نائبی را فرستاد. آن نائب نامش مسلم بود. مسلم بن عقیل...

وقتی مسلم آمد، سیل خروشانی از مردم به استقبالش آمدند. برخی گفته اند عده ی بیعت کنندگان با مسلم به 18 هزار نفر هم می رسید.

 ولی نمی دانم چرا چند روز بعد خبری به دست آن حاکم خوب رسید. مردی به او خبر داد که به خدا سوگند که از کوفه بیرون نیامدم مگر این که پیکر بی سر مسلم بن عقیل را بر دروازه ی شهر آویخته بودند... داشت چه می گفت؟ شاید سنگی به سرش خورده بود، مگر آن 18 هزار نفر مرده بودند که سر مسلم را ببرند؟ نمی دانم...ولی انگار در ادمه می فهمم که چه شد.

وقتی همان مرد خوب، قصد کرد که به سمت دیار کوفه حرکت کند ورق برگشت، شاید هم نفاق برخی آشکار شد. همان ها که برای امام زمانشان درخواست کتبی فرستاده بودند، تشکیل سپاه سی هزار نفری داده بودند و تازه بعضی هایشان از شدت شور و شوق برای دیدار امام زمانشان سنگ و کلوخی از سر راه برداشته بودند تا با آنها از اهل بیت امام زمانشان پذیرایی کنند و بعد هم کربلا...

چند صد سال گذشت...

http://images2.persianblog.ir/587760_tnghpb4U.jpg

در زمان های نزدیک مردمی می زیستند که نام دیارشان ایران بود. وقتی رسید که این مردم از ستم حاکمان زمانشان به تنگ آمدند و چاره ای جز درخواست از یک حاکم خوب نیافتند. نشستند و مشورت کردند که از چه کسی برای حکومت دیارمان دعوت کنیم. و هر چقدر فکر کردند، گزینه ای شایسته تر از حجت بن الحسن العسکری نیافتند. از قضا این شخص به جایی دور رفته بود.

آن موقع که مثل حالا پیامک و رایانامه نبود. پس هر کدامشان و برخی بصورت خانوادگی برای مردی که او را شایسته ی حکومت می دانستند،مجالس ندبه و زاری تشکیل دادند. بعضی هایشان برای دیدن امام جدیدشان آنقدر شور و شوق داشتند که گونه هایشان از اشک لبریز بود.. آثار شعف در چهره هایشان مشهود بود. در سرتاسر ندبه هایشان کلمه ی العجل هویدا بود. حق داشتند خب، خواستار تعجیل در دیدار امام غایبشان بودند دیگر.

وقتی خبر ندبه ها و زاری ها به دست حجت بن الحسن رسید، مهدی(ع) با خودش اندیشید که باید این مردم را آزمود و از صدق ادعایشان آگاه شد. او بهترین راه را برگزید و پیش از عزیمت خودش، نائبی را فرستاد. آن نائب نامش ولی فقیه بود.بعضی ها هم او را امام خامنه ای صدا می زدند...

وقتی ولی فقیه آمد، سیل خروشانی از مردم به استقبالش آمد. برخی گفته اند عده ی بیعت کنندگان با امام خامنه ای به 70 میلیون نفر هم می رسید.

هنوز ادامه ی ماجرا پیش نیامده است که برایتان تعریف کنم. ولی مردم ایران هنوز منتظر همان حاکم خوب هستند که بیاید. درست است که در این مدت عده ای از نائب بر حق امام زمانشان گسستند و فتنه های 78 و 88 و هزاران غائله ی دیگر به راه انداختند اما هنوز دستان فرستاده ی مهدی را با قدرت می فشاریم و فریاد بر می آوریم:

ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند

افسران - بصیرتـــــ

در همین رابطه از معبر سایبری فندرسک بخوانید: مسلم آخر الزمان



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | امام مهدی(عج) | کربلا | حرف حساب
[ یکشنبه 93/7/13 ] [ 1:49 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/انصاف هم چیز خوبی است.../

انصاف هم چیز خوبی است. در این 25 سال یک مراسم شایسته هم برای تجلیل از زحماتت گرفته نشد. در این 25 سال یک مستند درخور زحمات و تلاش هایت هم برای بزرگداشت شخصیتت ساخته نشد. گویی عادت کرده ایم که چیزی را از دست بدهیم و آنگاه ذکر نیکی هایش کنیم!

همگی ما انگار عادت کرده ایم که 14 خرداد را فقط برای امام فقید و عزیزمان عزا بگیریم و فراموشمان بشود که 25 سال پیش در همین روزها علاوه بر رحلت امام چه اتفاق تاریخی و سرنوشت سازی افتاد.

یادمان رفته که در همان روزها بزرگترین بار یک کشور بر دوش مردی گذاشته شد که هنوز هم که هنوز است با صلابت و اقتدار و جانانه از این مرز و بوم دفاع می کند و پرچم برافراشته ی اسلام را به دست گرفته است تا روزی به صاحب پرچم بسپارد.

افسران - /در برابر سفید شدن تک تک ریش هایش مسئولیم..../

آقا جان! یادمان رفته که در عین حال که رحلت جانگداز پدرمان را به هم تسلیت می گوییم، آغاز به رهبری رسیدنت را نیز گرامی بداریم از تو یادی بکنیم.

وقتی تکه های پازل انقلاب را کنار هم می چینم و حوادثی مثل کوی دانشگاه و فتنه ی 88 و یکشنبه ی سیاه را تماشا می کنم، درمی یابم که اگر حضور تو و کلام روشنگرانه ی تو نبود، شیرازه ی کشور از هم می پاشید.همانطور که که در کشورهایی مثل مصر با اندک اختلافاتی آشوب و کودتا به پا می شود.

البته به قول امام خمینی(ره) نظام ما قائم به اشخاص نیست و ما پیش و بیش از افراد با آرمان ها و قوانین پیمان بسته ایم ولی اشخاص هم باید صلاحیت داشته باشند و تو چه زیبا صلاحیتت را در نگاه داشتن قطار انقلاب بر ریل های انقلابی امام عزیز به نمایش گذاشتی.

تو آن چنان زیبا و مدبرانه کشور را رهبری کرده ای که حتی حیرت و اعتراف دشمنان را نیز برانگیخته ای،چنانکه کاندولیزا رایس، وزیر سابق امور خارجه امریکا و از تئوریسین‌های برجسته این کشور می گوید:«رهبر ایران می‌تواند نقشه‌هایی را که بهترین ذهن‌ها، با صرف بیش‌ترین بودجه‌ها، در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفته‌اند، با یک سخنرانی یک‌ساعته خنثی کند.»

اماما! ممنونم که هستی و امیدوارم باشی و بمانی تا این پرچم پر افتخار را به صاحب اصلی اش بسپاری.

آن مرد که پرچم سپرد به مهدی موعود/ سید علی خامنه ای خواهد بود (ان شاء الله)

siHKBQQX534.jpg



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | امام مهدی(عج) | نامه ای به رهبرم | حرف حساب | نماز
[ پنج شنبه 93/3/15 ] [ 6:5 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/سلام امام!/

سلام امام خوبی ها. سلام ای برافرازنده ی علم اسلام در مقابل کفر. درود خداوند و رسولش بر تو باد که اسلام ناب محمدی را به نیکویی احیا کردی.

اماما! از بی رمقی واژه هایم در توصیفت بگذر چون که سخن گفتن و نامه نگاشتن برای مردی که انقلابش معجزه ی قرن است و روح پر فتوحش بعد از 25  سال هنوز هم دل ها را به سوی خود جذب می کند، کار چندان ساده ای نیست.

نمی دانم از کجا باید شروع کنم، حتی نمی دانم که چه بگویم! بهتر است از روزهای آسمانی و غم انگیز پر کشیدنت بسرایم. روزهایی که قلب همه ی انسانهای آزادی خواه جهان به درد آمد و از روزی که ناگاه شوکی عظیم بر دلهای مردمان این سرزمین فرود آمد. از طرفی در ماتم تو سوگوارانه می گریستیم و از طرفی نگران دستمایه ی بزرگت یعنی انقلابمان بودیم که می ترسیدیم شیرازه اش از هم بپاشد.

ولی به تو و آینده نگری ها و دوراندیشی هایت ایمان داشتیم. تو همانی بودی که دو ماه قبل از پر کشیدنت در نامه ای شیخ حسینعلی منتظری را از قائم مقامی رهبری عزل کردی و در این نامه جملاتی نوشتی که آتش به جانمان زد:«از خدا می‌خواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد.»

 بعدها معلوم شد که تو چه نیک می دانستی چه زمانی به معبودت می رسی و از طرفی چه به موقع جلوی مشکلات سیاسی آینده ی کشور را با همین نامه گرفتی.

آری! تو می دانستی که سیدعلی می شود ناخدای باخدای کشتی انقلاب وگرنه با دلی آرام و قلبی مطمئن نمی رفتی.

اماما! در این 25 سال انقلابمان فراز و نشیب و ریزش و رویش زیاد داشته است ولی فرزند خلفت آنچنان ماهرانه این کشتی را هدایت کرده که هنوز که هنوز است، کشورمان لبریز از همان شور انقلابی است که در دل هایمان نهادی

او آنچنان کشتی انقلاب را از فتنه های عظیم و موج های سهمگین به سلامت بیرون آورده است که حتی دشمنان را به حیرت انداخته است چنانکه کاندولیزا رایس، وزیر سابق امور خارجه امریکا و از تئوریسین‌های برجسته این کشور می گوید:«رهبر ایران می‌تواند نقشه‌هایی را که بهترین ذهن‌ها، با صرف بیش‌ترین بودجه‌ها، در زمانی بسیار طولانی کشیده و مجریانی ماهر اجرای آن را به عهده گرفته‌اند، با یک سخنرانی یک‌ساعته خنثی کند.»

این ها را گفتم که بدانی قطار انقلابت هنوز بر ریل های استوار اسلام در حال حرکت است.

در آخر هم یک تشکر ساده و صمیمی دارم:

اماما! ممنون که رهبر انقلابمان شدی!!!

افسران - /اماما! ممنون که رهبر انقلابمان شدی...!/



برچسب‌ها: امام خامنه ای | امام خمینی | انقلاب | نامه ای به رهبرم
[ چهارشنبه 93/3/14 ] [ 6:51 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/خودشان هم خوب می دانند.../

افسران - /آنها خودشان هم خوب می دانند.../

برخی که از مواجهه ی فکری و منطقی با حزب اللهی ها عاجزند، می گویند:

«رهبرتان علیل است، رهبرتان نمی تواند کارهای روزمره اش را با یک دست انجام دهد.»

ولی آن ها خودشان هم خوب می دانند که

با همین دست هاست که کاخ های مستکبران عالم به لرزه در می آید.

افسران - /دستت اما حکایتی دارد../

روز جانباز بر رهبر عظیم الشأن کشورم و همه ی جانبازان سرفراز میهنم مبارک باد!!!



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | نماز
[ دوشنبه 93/3/12 ] [ 4:24 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/جان می دهیم اما جانان نمی فروشیم.../

افسران - جان می دهیم اما جانان نمی فروشیم...

هــرگــز بـــه غیــر جــانــان

مــا جــان نمی فــروشیــم . . .

جــان می دهیــم امـّـا

جــانــان نمی فــروشیــم . . .

دشمـن اگــر بـبـخشـد

کــاخ سفیــد خــود را

یـک تــار مــوی "رهبــر"

بــر آن نمی فــروشیــم . . .



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب
[ یکشنبه 92/12/18 ] [ 7:18 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/سفره ای از جنس اخلاص/

افسران - /سفره ای از جنس اخلاص.../



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب
[ شنبه 92/11/26 ] [ 10:35 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/مقایسه حکومت پهلوی با نظام جمهوری اسلامی/

بخشی از بیانات رهبر انقلاب در نماز جمعه 15 بهمن 1389:

فاتحان جنگ بین‌الملل اول و دوم که عمدتاً چند کشور اروپائى و آمریکا بودند، اینها براى این منطقه‌ى مهم خاورمیانه یک سیاست تثبیت‌شده‌اى داشتند؛ چون این منطقه، هم از لحاظ موقعیت سوق‌الجیشى مهم است، منطقه‌ى اتصال آسیا و اروپا و آفریقاست، هم یکى از بزرگترین انبارهاى نفت عالم است - که نفت، شریان حیاتى همه‌ى قدرتهاى صنعتى است که بر دنیا مسلطند - هم از لحاظ ملتها، اینجا داراى ملتهاى کهن، ریشه‌دار و با سوابق تاریخى است؛ لذا براى این منطقه یک سیاستى را اتخاذ کردند. آن سیاست عبارت بود از اینکه در این منطقه باید کشورهائى، واحدهاى سیاسى‌اى وجود داشته باشند که این خصوصیات را داشته باشند: اولاً ضعیف باشند؛ ثانیاً با یکدیگر دشمن باشند، مخالف باشند، با هم کنار نیایند، نتوانند اتحاد بکنند - لذا دیدید سیاست تقویت ناسیونالیسم عربى، ناسیونالیسم ترکى، ناسیونالیسم ایرانى در طول سالهاى متمادى دنبال شد - ثالثاً حکامشان از لحاظ سیاسى، دست‌نشانده باشند، مطیع باشند، زیر بار قدرتهاى غربى بروند، حرف گوش‌کن باشند؛ رابعاً از لحاظ اقتصادى مصرف‌کننده باشند؛ یعنى نفتى را که تقریباً مفت از چنگ اینها خارج میکنند، پول همان نفت را باز خرج واردات کنند، خرج مصرف کنند تا کارخانه‌هاى غربى رونق بگیرد؛ خامساً از لحاظ علمى عقب‌افتاده باشند، اجازه‌ى پیشرفت علمى به آنها داده نشود. اینهائى که من عرض میکنم، سرفصل است. هر کدام از اینها حقیقتاً یک کتاب شرح و تفصیل دارد. چطور در ایران ما، در بعضى کشورهاى دیگر، از توسعه‌ى علم، تعمیق علم جلوگیرى میکردند. ملتهاى این منطقه، از لحاظ فرهنگى، مقلد محضِ اروپائى‌ها باشند؛ از لحاظ نظامى، ذلیل و آسیب‌پذیر و ضعیف باشند؛ از لحاظ اخلاقى، فاسد باشند، دچار انحطاطهاى گوناگون اخلاقى باشند؛ از لحاظ مذهبى هم کاملاً سطحى و قانع به مذهب فردى و احیاناً مذهب تشریفاتى باشند. این تصویرى بود که آنها از این منطقه براى خودشان درست کرده بودند، براى این سیاستگذارى کردند؛ شاید استراتژیستهاى غربى هزارها ساعت نشستند درباره‌ى این مسائل مطالعه کردند، فکر کردند، برنامه‌ریزى کردند، آدمهاشان را اینجا در کشورهاى این منطقه معین کردند و به وسیله‌ى آنها کارها را انجام دادند. با این تحلیل میشود رفتار رضاخان را درست فهمید، رفتار محمدرضا را فهمید، رفتار مصطفى کمال ترکیه و دیگران و دیگران را فهمید. این، برنامه‌ى اینها بود.

موفق هم شدند. تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، جز در برهه‌هاى کوتاهى از زمان، آن هم در بخشى از این مسائل، موفق شدند. فقط در یک برهه‌هاى کوتاهى، حالا در مصر مثلاً در یک چند سالى یک حکومت ملى سر کار آمد، در ایران یک جور دیگر، در جاهاى دیگر یک جور دیگر؛ لیکن عموماً به طور مطلق که نگاه میکنیم، در همه‌ى این بخشها اینها پیشرفت کردند، تا قبل از انقلاب. اما ناگهان حادثه‌ى بزرگى، انفجار عظیمى رخ داد که همه‌ى اوضاعِ اینها را به هم ریخت. یک مرد عالم، برجسته، حکیم، فقیه، مجاهد، شجاع، خطرپذیر و نافذالکلمه به نام امام خمینى در ملت ایران ظهور کرد که حقیقتاً ظهور این مرد، حضور این مرد، تربیت این انسان بزرگ، کار خدا بود. این تقدیر الهى بود که یک چنین اتفاقى بیفتد. مردم ایران هم آماده بودند، استقبال کردند، پذیرفتند، خطرها را به جان خریدند، وارد میدان شدند، جانشان را دادند، مالشان را دادند، امتحان خوبى پس دادند؛ لذا انقلاب اسلامى به وجود آمد. همه‌ى این حسابها به هم ریخت، این محاسبات خراب شد، دچار اختلال شد. انقلاب اسلامى در ایران، قوى ظاهر شد و قوى ادامه پیدا کرد. یعنى اینجور نبود که سال اول و دوم و سوم یک هیجانى به وجود بیاید، بعد مسائل تمام بشود؛ نه، ادامه پیدا کرد؛ که من بعداً درباره‌ى همین ادامه و استمرار عرائضى دارم که عرض خواهم کرد.

امام مثل کوه ایستاد، ملت هم پشت سر امام مثل کوه استوارى ایستادند؛ جبهه‌ى دشمن هم - یک دشمن نبود، یک جبهه بودند - هرچه توانستند، تلاش کردند؛ هر کارى از دستشان برمى‌آمد، کردند؛ از جنگهاى خیابانى، تا جنگهاى قومى، تا کودتاى نظامى، تا تحمیل جنگ هشت ساله، تا تحریم اقتصادى، تا به راه انداختن ماشین عظیم جنگ روانى در طول سى و دو سال. سى و دو سال است که علیه ملت ایران و علیه انقلاب و علیه امام جنگ روانى وجود دارد: دروغ گفتند، تهمت زدند، شایعه پخش کردند، سعى کردند ایجاد اختلاف کنند، سعى کردند راه‌ها را در داخل منحرف کنند.

هدفهائى که آنها دنبال میکردند، در درجه‌ى اول، سقوط انقلاب و سقوط نظام جمهورى اسلامى بود. هدف اول، براندازى بود. هدف بعدى این بود که اگر براندازى نظام جمهورى اسلامى تحقق پیدا نکند، انقلاب را استحاله کنند؛ یعنى صورت انقلاب باقى بماند، اما باطن انقلاب، سیرت انقلاب، روح انقلاب از بین برود. در این زمینه خیلى تلاش کردند؛ که آخرین نمایشنامه‌ى آنها که روى صحنه آمد، همین فتنه‌ى 88 بود. در حقیقت، یک تلاشى بود. یک عده‌اى در داخل، به خاطر حب به نفس، حب به مقام - از این قبیل امراض خطرناک نفسانى - اسیر این توطئه شدند. من بارها گفته‌ام؛ طراح و نقشه‌کش و مدیر صحنه، در بیرون از این مرزها بود و هست. در داخل با آنها همکارى کردند؛ بعضى دانسته، بعضى ندانسته. این هم هدف دوم.

هدف سوم هم باز این بود و هست که کارى کنند که اگر نظام اسلامى باقى میماند، از عناصر ضعیف‌النفسى که میتوان در آنها نفوذ کرد، استفاده کنند و اینها را در مسائل کشور، در واقع طرفهاى اصلى خودشان قرار بدهند. بالاخره نظامى به وجود بیاید و ادامه پیدا کند که قدرت کافى نداشته باشد، ضعیف باشد، مطیع باشد - عمده این است که سرسپرده باشد، مطیع باشد - در مقابل آمریکا نایستد، قد علم نکند. اهداف اینهاست.

این کارها و این مراحل گوناگون تا امروز شکست خورده است، تا امروز نتوانستند. البته خیلى تلاش کرده‌اند، کارهاى گوناگونى را دنبال کرده‌اند - که حالا در خلال عرایضم به بعضى از آنها اشاره خواهم کرد - در تلاشِ خودشان کم نگذاشتند، لیکن توفیق پیدا نکردند؛ چون مردم بیدار بودند. ما در جامعه، نخبگان خوبى داریم؛ ملت خوبى داریم؛ مسئولان خوبى داریم. الحمدللَّه تا امروز دشمن نتوانسته است آن هدفهاى خود را انجام دهد. انقلاب راه خود را ادامه داده است و پیش رفته است.

حالا در انقلاب چه اتفاق افتاد؟ ببینید، اینها مهم است. این انقلابى که در ایران اتفاق افتاد، تغییراتى را به وجود آورد که از لحاظ عمق و ژرفا تغییرات مهمى است، تغییرات اساسى است. بر اساس این تغییرات است که میشود جامعه را پیش برد و تغییرات گسترده‌اى به وجود آورد. این پایه‌هاى اصلى، محکم گذاشته شد.

من چند مورد از این تغییراتى را که اتفاق افتاد، عرض میکنم. البته اینها را همه میدانید، همه میدانیم، جلوى چشم ماست؛ لیکن همان طورى که خداى متعال در قرآن، ما را متوجه خورشید میکند - «والشّمس و ضحیها»؛ خورشید جلوى چشم ماست، اما سوگند یاد میکند تا ما توجه پیدا کنیم که این پدیده، این حادثه، این موجود اینقدر داراى عظمت است - ما هم باید به این پدیده‌هاى عظیمِ اطراف خود توجه کنیم؛ لذا گفتن اینها از این جهت لازم است که خودمان توجه پیدا کنیم.


اولاً پیش از انقلاب، نظام حاکم بر کشور، یک نظام اسلام‌ستیزِ عمقى بود. آنها با ظواهر خیلى کارى نداشتند، اما از لحاظ عمق، حقیقتاً دنبالِ زدن ریشه‌هاى ایمان اسلامى مردم بودند. در این زمینه هم مثالها، شواهد، خاطره‌ها، فراوان در ذهن بنده هست، که مجال نیست عرض کنم. انقلاب آمد درست صد و هشتاد درجه نقطه‌ى مقابل آنها، اسلام را محور اداره‌ى کشور قرار داد؛ محور مدیریت قرار داد؛ احکام و قوانین اسلامى، معیار و ملاک رد و قبول قوانین کشور و معیار عمل مجریان کشور است.

قبل از انقلاب، کشور از لحاظ سیاسى وابسته بود؛ یعنى حکومت، چه خود محمدرضا، چه دستگاه‌هاى گوناگون، مطیع آمریکا بودند؛ منتظر اشاره‌ى آمریکا بودند. باز شواهد فراوان است. آدمى پا میشود از اینجا میرود آمریکا - دکتر امینى - براى اینکه آمریکائى‌ها را قانع کند که بشود نخست‌وزیر در ایران. آمد، شد نخست‌وزیر! بعد از یکى دو سال، شاه که با او مخالف بود، بلند شد رفت آمریکا، آمریکائى‌ها را قانع کرد که او را از نخست‌وزیرى عزل کند. آمد او را از نخست‌وزیرى عزل کرد! این، وضع مملکت ما بود. براى انتخاب نخست‌وزیر، شاه مملکت، رئیس کشور محتاج موافقت و رضایت آمریکا بود! در بسیارى از مسائل، شاه سفیر آمریکا و سفیر انگلیس را به کاخ خود دعوت میکرد تا تصمیمى را که میخواهد بگیرد، با آنها در میان بگذارد! اگر آنها مخالف بودند، تصمیم عملى نمیشد. وابستگى سیاسى یعنى این. مطیع آمریکا بودند؛ قبل از دوره‌ى آمریکا هم مطیع انگلیس. رضاخان را انگلیسى‌ها خودشان آوردند سرکار؛ وقتى دیدند دیگر به دردشان نمیخورد، خودشان از حکومت عزلش کردند، از کشور بیرونش کردند، پسرش را آوردند سر کار. این قبل از انقلاب بود.

انقلاب آمد استقلال کامل سیاسى را به کشور داد. یعنى امروز در این دنیاى بزرگ، در میان این قدرتهاى بزرگ، یک قدرت وجود ندارد که بتواند ادعا کند خواست او، اراده‌ى او بر اراده‌ى مسئولین کشور یا ملت ایران اندک تأثیرى دارد. این نکته‌ى بخصوص - یعنى ایستادگى، استقلال، عزت سیاسى - بیشترین جذابیت را براى ملتها دارد. اینکه مى‌بینید ملتها نسبت به ملت بزرگ ایران احساس احترام میکنند، بخش عمده‌اش مربوط به این قسمت است: استقلال سیاسى.

قبل از انقلاب، حکومت سلطنتى بود. نقطه‌ى مقابل آن، مردم‌سالارى است. در حکومت سلطنتى، مردم هیچکاره‌اند؛ در حکومت مردم‌سالارى، مردم همه‌کاره‌اند. قبل از انقلاب، حکومت، وراثتى بود؛ یکى میمرد، یکى را به جاى خودش معین میکرد؛ یعنى مردم هیچ نقشى نداشتند؛ میخواستند، نمیخواستند، ناچار باید قبول میکردند. در جمهورى اسلامى به برکت انقلاب، حکومت انتخابى است؛ مردم انتخاب میکنند؛ مذاق مردم، خواست مردم تعیین کننده است. قبل از انقلاب، حکومت، دیکتاتورىِ امنیتى بود؛ دیکتاتورىِ سخت و سیاه.انقلاب آمد فضاى آزاد را، فضاى نقد را، فضاى اصلاح را، فضاى تذکر را، حتّى فضاى مخالفت و اعتراض را براى مردم باز کرد. در طول این سى و دو سال همین جور بوده است؛ حتّى سالهاى اول انقلاب.

قبل از انقلاب، تکیه‌ى علم و فناورى کشور به طور کامل به غرب بود. بارها گفته‌ام؛ بعضى از قطعات هواپیماهاى نظامى ما را که خراب شده بود، سائیده شده بود، بنا بود اصلاح شود، اجازه نمیدادند مهندسین داخلى نیروى هوائى این قطعه را باز کنند، ببینند چى هست، چه برسد به اینکه به فکر درست کردنش بیفتند. قطعه را میگذاشتند توى هواپیما، میبردند آمریکا، یکى به جایش مى‌آوردند؛ یا اگر بنا بود اصلاحش کنند، اصلاحش میکردند. صنعتى که وجود داشت، صنعت مونتاژ محض بود، بدون هیچ ابتکارى. بعد از انقلاب، خودباورى علمى و اعتماد به نفس ملى به وجود آمد؛ حضور این همه دانشمند، دانشمندان برجسته و بزرگ، در رشته‌هاى مختلف، مشاهده شد. امروز ما دانشمندانى در داخل کشور داریم که در سطح جهان، شبیه آنها و نظیر آنها قابل شمارشند؛ تعداد معدودى هستند. دانشمندان ما پیش رفتند؛ غالباً هم جوان.

قبل از انقلاب، کشور ایران در مسائل جهان، حتّى در مسائل منطقه، هیچ تأثیرى نداشت؛ یک کشور تحقیر شده‌اى بود؛ هیچگونه تأثیرى در مسائل نمیتوانست بگذارد. بعد از انقلاب، عزت و عظمت این ملت در چشم ملتهاى جهان، تأثیرش در قضایاى منطقه، دشمنان را مبهوت کرده؛ دشمنان به اقرار و اعتراف وادار شدند. امروز شما نگاه کنید؛ توى این سایتهائى که خبرهاى خارجى را مى‌آورند، دائم از نفوذ ایران، از تسلط ایران، از حضور ایران در قضایاى منطقه ذکر میشود؛ حتّى با انگیزه‌هاى مغرضانه، اما اعتراف میکنند.


قبل از انقلاب، در زمینه‌هاى فرهنگى، ما مقلد محض بودیم؛ اما بعد از انقلاب، تهاجم فرهنگى به عنوان یک خطر شناخته شد. از این قبیل سرفصلها زیاد است. اینها چیزهاى اساسى است.

وقتى در یک کشور این پایه‌ها گذاشته شد، آنگاه این ملت میتواند امیدوار باشد که بر روى این پایه‌ها بناى یک تمدن جدید و عظیم را میتواند پایه‌گذارى کند. خب، هر کدام از این خصوصیات به نحوى جلب نظر ملتها را میکند. ملتهاى دیگر نگاه میکنند، مى‌بینند، مجذوب میشوند، تحسین میکنند؛ که البته از همه مهمتر، همان مسئله‌ى استقلال سیاسى و ایستادگى در مقابل زورگوئى دشمنان است.



برچسب‌ها: امام خامنه ای | انقلاب | حماسه ها
[ جمعه 92/11/11 ] [ 6:0 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/کربلای امروز.../

namazeashoora

دوستان عزیز میدونم که خیلیاتون تو ماه محرم این فکر میاد سراغتون که ای کاش ما بودیم و امام حسین رو یاری می کردیم. ای کاش بودیم و نمیذاشتیم جگر گوشه ی زهرا رو سر ببرند...

امام حسین شهید شد....پر کشید و با خون و عطش خودش همیشه ی تاریخ رو سیراب کرد...

ما باید ببینیم «حالا» وظیفمون چیه...

حالا باید چیکار کنیم تا کربلا تکرار نشه و امام زمانمون تنها نمونه...

بچه ها یادتون باشه که امام حسینی که اینقدر عاشقانه دوستش داریم،

قبل از این که بیاد، کسی رو فرستاد تا ببینه وفای عهد کوفی ها چقدره. و اون شخص مسلم بن عقیل بود...

امام مسلم رو فرستاد تا مردم رو برای حضورش آماده کنه.ولی کوفی ها مسلم رو تنها گذاشتند.

بچه ها...امام مسلم رو فرستاد تا ببینه مردم با فرستاده ش چیکار میکنن...

حالا یه سوال!

مسلم زمان ما کیه؟ کیه که از طرف امام زمان مسئولیت داره مارو برای ظهور امام زمان آماده کنه؟

کیه که اگه بهش پشت کنیم، به امام زمانمون پشت کردیم؟

بچه ها مسلم زمان ما همون کسیه که اگه بهش پشت کنیم، همون بلایی سر ما میاد که سر مردم بی بصیرت کوفه اومد. همون هایی که فرستاده ی امامشون رو تنها گذاشتند. همون هایی که زمان امام علی(ع)، امیرالمومنین رو تنها گذاشتند. بخاطر همینم هست که ما میگیم «ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند»

بچه ها. ما سنمون اونقدر قد نمیده که جنگ رو دیده باشیم.

یکی از دلایل اصلی شکست صدام در جنگ ایران و عراق، پیروی مردم ایران از مسلم زمانشون(امام بزرگوار) بود....

مردم گوش به فرمان امام بودند و تا پای جونشون از مسلم زمانشون حمایت کردن تا نشون بدن که اجازه نمیدن کربلا دوباره تکرار بشه...

حالا به نظر شما ما تونستیم راه شهدا رو ادامه بدیم؟؟ تا حالا تونستیم از مسلم زمانمون پیروی کنیم؟؟

بچه ها حواسمون باشه که با دست خودمون، ایمانمون و ایرانمون رو نفروشیم.....

labbaik ya emamm 



برچسب‌ها: کربلا | انقلاب | امام خامنه ای
[ پنج شنبه 92/8/16 ] [ 12:49 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]