سفارش تبلیغ
صبا ویژن

/از ته دل.../

آقاجان  ...

 *سلام مهربانم...*

افسران - یا صاحب الزمان ...

 

قلب♥ پاره پاره ام بهانه می گیرد...

جوابش با خودت... من دیگر نمی توانم پاسخگوے بیچارگی اش باشم...

حواله ام نکن به این در و آن در جز.تو.درے.نیست جز تو گشایشی نیست...

ای به فداے دل تنهاے تو.. "چقدر کم هستم" ... چقدر براے "فداے تو شدن" کم هستم..

مرا_ببخش که حتی لایق به فداے تو شدن هم نیستم ای تو نزدیکتر از نزدیکان..دوریت داغ بزرگیست...

آقاجان...

1180 و اندے بهار و خزان گذشت و نیامدے.سالهاست نگاهم پشت پنجره اے ک متعلق به فرداست قاب گردیده و گرد و غبار هجران بر آن سایه افکنده...

عمری است که برای آمدنت بی قرارم. یاابن الزهرا ، ببـین از فراقت سخت بارانی ام. ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده و به هق هق افتاده اند...

آقا
جان! حیف نیست ماه_شب_چهارده پشت ابرهاے تیره و پاره پاره پنهان بماند ، حیف نیست دیده را شوق وصال باشد ولی فروغ دیده نباشد؟

بیا و قرار دل بیقرارم شو. بیا و صداقت آینه را ب زلال آبی نگاهت پیوند بزن. بیا تا سر ب دامانت بگذارم و عقده هاے چندین ساله ام را باز کنم. تو که معنای_سبز_لحظه_هایی بیا؛

بیا که از هجرت چون اسپندے بر آتشم...

یوسف_فاطمه...

کی طنین دلنواز انا_بقیه_ا... و از کعبه مقصود ، جانها را معطر می نماید؟

کی کعبه ، به خود می بالد و زمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گذارد و جان در سعی و صفاے نگاه تو محرم می شود و مناسک حج و قربان را بجاے می آورد؟

برای آمدنت تمام دلهاے عشاق دنیا را به ضریح چشمهاے قشنگ و عباس گونه ات گره زده ایم و در مراسم اعتکاف شبهاے فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم.

آقا جان براے آن لحظه که سبز.پوش با پرچم الثارات_الحسین در انتهاے افق غبارے بپا می شود و شما با ذوالفقار حیدر و سوار بر اسب سفید قصه ها می آیی ؛ لحظه ها را بدست باد می سپارم...

بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین_آرزوی_دلم-آرزوی_وصال_توست!

نازنینم! تو زیبا ترین دلیل برای شبهاے قدر و شب زنده داری هاے منی تو ضیاعین و دلیل امّن یُجیب منی ...

کاش می شد واژه ها را شست و ♥انتظار♥ را تفسیر کرد ولی افسوس...

میدانی مرز انتظارکجاست!؟ آنجا که قطره_اشکم سدے از دلواپسی ساخته و قطره_قطره انتظار را ذخیره می کند ، آنجا که وجودش چون جرعه اے آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما ، مرا به اندازه قطره اے آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد..

حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم می توان تو را احساس کرد و بویید...

خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی و آنگاه زمان وصل و جان نثارے می رسد..

پس بیا از پس کوچه هاے انتظار ، بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند ، بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام، بیا که غزلهایم مضمون ندارند و مثنوے عشق نا تمام است...

محبوبم! هر روز که میگذرد بیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود. ♥عشق♥ تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو حک گردیده و کنون ای بهار_عشق!

می ترسم از خزان عمر ؛ ترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟

یابن الزهرا! "لیت شعرے أین استقرت بک النوی"... کاش میدانستم که کجا و کی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت...

بنفسی_أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند و لحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم و سکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصالت...

آقاجان!
در وادے انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد. کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟ خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟

 
کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم و چشمانم را فرش قدومت نمایم؟

  بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست و ♥قلبم♥ جویبار اشکهایی که هر روز و شب برای فراق تو ریخته می شوند...

 
به فدای نخ آن شال سیاهت ... به فدای رخت ای ماه بیا !

یاس_سفیدم!
بیا که با ظهورت آیه "والنهار اذا تجلی" تأویل گردد... بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده و فریاد العطش برآورده ، بیا تا از نرگس چشمانت عطرے برای سجاده ام بگیرم... بیا و مرا زائر شهر قاصدکها کن ، بیا...

دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است و دیده ام جز برای فراق تو نمی بارد. بیا ک هجر تو آیه "ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید..

آقاجان!
بحق کوچه و چادرخاکی بیا ، بیا که سید.علی ما تنهاست و چاهی ندارد که غصه هایش را با او در میان بگذارد. بیا و رأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه هاے هاشمیند..

ای_پیداترین.پنهان.من! تا تو بیایی مروارید چشمانم را برای سلامتیت صدقه می دهم و برای آمدنت روزه سکوت می گیرم و با جام وصال تو افطار می نمایم. نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمهایت نمایم. پس بیا که نذر خود را ادا کنم...

ای_آفتاب_عمر!
تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم و بر لوح دلم می کوبم. فریاد را حبس می کنم و به سکوت اجازه حضور می دهم. در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم و سر به دوش هجران می نهم و براے آمدنت دعا می کنم. به امید آن روز هزار و صد و هشتادمین شمع را روشن می کنیم و منتظرت می مانیم..

اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه...

مهدے.جان
، کاش می شد انتظار منتظر ب پایان رسد و هوا میزبان یاس ها ونسترن ها خاک پاے مهدے زهرا شود...

مهدے.جان، کاش می شد که در این دیار غربت و میان موج غمها به سکوت سرد و سنگین رخصت خاتمه می داد..

مهدے.جان
، به خدای کعبه می سپارمت و سبد سبد نرگس و یاس چشم براهت میکنم..

مهدے.جان
، کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوے و برای فرج دعا کنی ...

مهدے.جان
، کاش می شد دیده ناقابل ما فرش گیسوے تو می شد......

مهدے.جان، کاش می شد جمعه ما شاهد ابروے زیباے تو می شد...

مهدے.جان
، کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد...


  پی نوشت ها :

 
آقـــا جـــان... نـیـاز کــه "تــــــــــــــــو " بــاشـــی تـمـام ِ مــن مـی شـود " نیازمـنــــدیـهـــــا "... !

 مجنون شده ام ، از بهر خدا... ز آن زلف خوشت ، یک سلسله کن...

 اللهم عجل لولیک الفرج بحق حسین علیه السلام . . .

 مهربانم! عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟

 آقا جان ، خوهشا بیا:(

بازنشر از: یا صاحب الزمان...


پیرامون اهانت کرکس نجسی به ساحت مقدس حضرت ابالفضل(علیه السلام) بخوانید: از ماست که بر ماست...




[ جمعه 94/2/4 ] [ 8:38 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]