وارث درد فاطمه(س) را تیرباران کردند...
سلام و تحیت الهی بر تو ای وارث داغ کوچه و درد و دَر...
چقدر آغاز سخن با کریم اهل بیتی که در بی توجهی به او رقیب نداشته ایم، دشوار به نظر می آید.
حاضرم سوگند بخورم که تو در مظلومیت بین دوستدارانت کم نظیری... بزرگ مردی که در کشاکش جانسوز حادثه ها، استوارگونه ایستاد.
سلاله ای از دامان نبوی که در زیرکی و موقع شناسی بی مانند بود و با فراستی وصف ناپذیر صلح نامه ای را امضا کرد که بقای اسلام با آن بیمه شد.
امامی که حتی میان اهل خانه اش هم ایمن نبود، همان خانه ای که زنی از آن فریفته ی نیرنگ معاویه شد و نوه ی رسول خدا را شیر زهر آلود داد.
هنوز بعد از قرن ها صدای هق هق گریه هایت به گوش می رسد، وقتی سراسیمه به دامان مادرت رسیدی و او را غرق در جراحت دیدی، حقا که تو وارث درد فاطمه ای...
بعد از نوشیدن شیر زهر آلود و مسموم شدنت، چهل روز پیش چشمان بی تفاوت مردم، تو داشتی خون بالا می آوردی... با ناله های تو خواهرت هول می کرد و اختیار از دست می داد.
آقا! شنیده ام جگرت شعله ور شده است، بی کس شده ای و ناله ی تو بی اثر شده است.
یک چشم زینب به توست و یک چشم بین تشت؛ تشت مقابلت پر خون جگر شده است.
ای وای از مصیبت تابوت و دفن تو...! وای از هجوم تیر و تن و چشم تر شده...! به راستی چه کسی شایسته تر از حسن بن علی است که در کنار رسول خدا به خاک سپرده شود.
ولی نه... انگار اینجا پیرزنی از قافله ی نبرد جمل دارد مخالفت می کند و مشتی شقاوت پیشه دارند تیر به کمان می اندازند... تا کنون ندیده بودم که جنازه ای از تابوت بیرون نیاید...
اصلا مگر به جسم بی جان هم تیر می زنند...؟
زینب جان!شکیبا باش... هنوز سیل مصیبت ها جاری است...!