سفارش تبلیغ
صبا ویژن

/بیت مرا برای شیخ شهید،آنقدر نشردهید تا به دست آل سعود برسد.../

شهیدااا...شیخ نمرااا...!  

شرمنده ای توأم...!!!

عیسی(علی نبیّنا و علیه السلام) نیستم وگرنه با ارده ی خداوند و دم مسیحایی ام،

روحِ مقّدست را

به جسم پاکت باز می گرداندم و تو باز می تاختی بر آل سعود و یهود کافر و جنایتکار...!

افسران - /بیت مرا برای شیخ شهید، آنقدر منتشر کنید تا به دست حکام ملعون آل سعود برسد.../

جز سرودن بیتی و قرائت فاتحه و ان شاء الله ادامه دادن راهت کاری از من

ساخته نیست... مرا ببخش...!


پانوشت انقلابی:آل سعود ویهود ملعون و منفور!به زودی ان شاء الله امام مهدی(ع)،

تو را آل سقوط لقب خواهد داد...!

اندکی صبر...!

الیس صبح بقریب...؟(آیا صبح نزدیک نیست؟!؟!)




[ جمعه 94/10/18 ] [ 6:33 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/هان افسران جوان...؟/

به نیت و امید دمیدن روحی تازه در راستای نشر نامه ی آقا پنج صلوات بفرستیم ...
نامه های امام خامنه ای هیچوقت زمان دار نبوده و نیست و ان شاء الله نخواهد بود...
چرا
در انتشار نامه ی مقدس و روشنگرانه ی نائب امام زمانسهل انگاری می کنیم؟؟؟

افسران - همسنگران سایبری!!! نامه ی اماممان را فراموش نکنیم....

هان افسران جوان...؟



برچسب‌ها: امام خامنه ای
[ پنج شنبه 94/10/17 ] [ 11:1 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/رنگ رخساره خبر می دهد از.../

http://uupload.ir/files/rgfn_photo_2017-10-15_13-32-41.jpg

تعجیل در ظهور قطب عالم امکان، مهدی آل محمد(صلوات الله علیه و آله و سلم) و سلامتی نائب بر حقش، امام خامنه ای، پنج صلوات هدیه کنید...

 




[ پنج شنبه 94/9/26 ] [ 11:39 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/روز وحدت حوزه و دانشگاه گرامی باد.../

از بیانات امام خامنه ای در روز ملی مبارزه با استکبار در تاریخ 1373/8/11:


افسران - وحدت حوزه و دانشگاه در بین امام خامنه ای(ارواحنا فداه)....

ما دو نهاد اصیل دانشجویی داریم. یکی متوجه به کسب علوم مربوط به فهم و تبلیغ دین و نوآوری در مباحث دینی و نوآوری در فهم مسائل روز و حادث شونده در زندگی است که این حوزه است و کارش عبارت است از تحقیق در مسایل دینی و فراگرفتن احکام الهی در همه شؤون زندگی، آن هم نه فقط در آنچه که مربوط به کُنج محراب یا خانه است بلکه در قلمرو وسیع زندگی بشر...

این گروه این را باید یاد بگیرند، احکام جدیدش را تحقیق کنند، ناخالصی‌ها و ناسره‌ها را از آن بزدایند و آن را با زبان مناسب در هر جامعه‌ای و هر زمانی و هر مخاطبی به رساترین شکل ممکن به مخاطبین برساند. این وظیفه آن نهاد حوزه‌ای است و اسمش حوزه علمیه است.

http://www.mashreghnews.ir/files/fa/news/1390/9/26/118060_781.jpg

یک نهاد دانشجویی دیگر داریم که این نهاد ناظر است به اداره امور زندگی مردم منهای مسائل مربوط به دین، مردم معاش دارند، کسب دارند، راه دارند، ساختمان دارند، جسم دارند، شناسایی‌های گوناگون لازم است. تحقیق در امور زندگی مردم لازم است علوم مختلف و انواع و اقسام دانشها، برای بهتر کردن و راه انداختن زندگی مردم، وجود دارد. این نهاد هم مشغول فراگیری این دانشهاست که اینها را فرا بگیرد... و آنها را برای پیاده شدن در جامعه آماده کند.

این هم یک نهاد دانشجویی دیگر{که نامش دانشگاه است.} حالا اگر هر دوی این نهادهای دانشجویی خوب کار کنند و با هم رابطه متقابل دوستانه و از خود دانستن یکدیگر داشته باشند معنایش این خواهد شد که این جامعه، هم دینش، هم دنیایش آباد خواهد شد. آنها جهت گیری زندگی او را تصحیح می کنند و اینها حرکات زندگی او را تسهیل می‌کنند. آنها فکر و ذهن و روح او را آنچنان که از زشتی‌ها و نادرستی‌ها می‌آلایند که بفهمد به کجا باید حرکت کند و اینها وسیله این حرکت را به دست او می‌دهند تا حرکت کند.

افسران - /پیروزی ما در گرو وحدت ماست.../



برچسب‌ها: امام خامنه ای | شهید مفتح
[ پنج شنبه 94/9/26 ] [ 11:30 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

/باید سیلی خوردن همسرت را تحمل کنی.../

علی... چه واژه ی محسوس و مبهمی!

اسمی که خیلی ها در طول زمان آن را داشته اند و چه بسیار علی هایی که دیگر سنگ قبرشان هم پیدا نیست.

ولی بعضی علی ها ماندگار می شوند؛ «لافتی الا علی» درباره شان گفته می شود، به عنوان پدر امتی معرفی می شوند، حیدر می شوند...

اما این حیدری شدن، بی زحمت و محنت نیست...

باید در عین خیبرشکن بودن، سیلی خوردن همسرت را تحمل کنی،

باید در عین اقتدار و شوکت، از روی دشمنی که به رویت آب دهان انداخته، برخیزی تا خشم عنان حلمت را تصاحب نکند.

وقتی اینجور شدی، هنگامی که فرقت شکافته و محاسنت آکنده از خون می شود، به خدای کعبه سوگند یاد می خوری که رستگار شده ای!

برای علی وار شدن، باید از خود بگذری تا همچون «مولا» به خدا برسی!

افسران - باید سیلی خوردن همسرت را تحمل کنی...!




[ یکشنبه 94/2/13 ] [ 8:35 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/از ته دل.../

آقاجان  ...

 *سلام مهربانم...*

افسران - یا صاحب الزمان ...

 

قلب♥ پاره پاره ام بهانه می گیرد...

جوابش با خودت... من دیگر نمی توانم پاسخگوے بیچارگی اش باشم...

حواله ام نکن به این در و آن در جز.تو.درے.نیست جز تو گشایشی نیست...

ای به فداے دل تنهاے تو.. "چقدر کم هستم" ... چقدر براے "فداے تو شدن" کم هستم..

مرا_ببخش که حتی لایق به فداے تو شدن هم نیستم ای تو نزدیکتر از نزدیکان..دوریت داغ بزرگیست...

آقاجان...

1180 و اندے بهار و خزان گذشت و نیامدے.سالهاست نگاهم پشت پنجره اے ک متعلق به فرداست قاب گردیده و گرد و غبار هجران بر آن سایه افکنده...

عمری است که برای آمدنت بی قرارم. یاابن الزهرا ، ببـین از فراقت سخت بارانی ام. ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده و به هق هق افتاده اند...

آقا
جان! حیف نیست ماه_شب_چهارده پشت ابرهاے تیره و پاره پاره پنهان بماند ، حیف نیست دیده را شوق وصال باشد ولی فروغ دیده نباشد؟

بیا و قرار دل بیقرارم شو. بیا و صداقت آینه را ب زلال آبی نگاهت پیوند بزن. بیا تا سر ب دامانت بگذارم و عقده هاے چندین ساله ام را باز کنم. تو که معنای_سبز_لحظه_هایی بیا؛

بیا که از هجرت چون اسپندے بر آتشم...

یوسف_فاطمه...

کی طنین دلنواز انا_بقیه_ا... و از کعبه مقصود ، جانها را معطر می نماید؟

کی کعبه ، به خود می بالد و زمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گذارد و جان در سعی و صفاے نگاه تو محرم می شود و مناسک حج و قربان را بجاے می آورد؟

برای آمدنت تمام دلهاے عشاق دنیا را به ضریح چشمهاے قشنگ و عباس گونه ات گره زده ایم و در مراسم اعتکاف شبهاے فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم.

آقا جان براے آن لحظه که سبز.پوش با پرچم الثارات_الحسین در انتهاے افق غبارے بپا می شود و شما با ذوالفقار حیدر و سوار بر اسب سفید قصه ها می آیی ؛ لحظه ها را بدست باد می سپارم...

بگذار صادقانه بگویم که کهانسالترین_آرزوی_دلم-آرزوی_وصال_توست!

نازنینم! تو زیبا ترین دلیل برای شبهاے قدر و شب زنده داری هاے منی تو ضیاعین و دلیل امّن یُجیب منی ...

کاش می شد واژه ها را شست و ♥انتظار♥ را تفسیر کرد ولی افسوس...

میدانی مرز انتظارکجاست!؟ آنجا که قطره_اشکم سدے از دلواپسی ساخته و قطره_قطره انتظار را ذخیره می کند ، آنجا که وجودش چون جرعه اے آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما ، مرا به اندازه قطره اے آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکتر می شد..

حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک که با آمدن یک نسیم می توان تو را احساس کرد و بویید...

خوب می دانم که آخر دل سنگ وطلسم نحس قصه را می شکنی و آنگاه زمان وصل و جان نثارے می رسد..

پس بیا از پس کوچه هاے انتظار ، بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند ، بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام، بیا که غزلهایم مضمون ندارند و مثنوے عشق نا تمام است...

محبوبم! هر روز که میگذرد بیشتر از قبل دلم برایت تنگ می شود. ♥عشق♥ تو سراسر وجودم را فرا گرفته و اگر دلم را بشکافی بر لوح آن نام تو حک گردیده و کنون ای بهار_عشق!

می ترسم از خزان عمر ؛ ترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟

یابن الزهرا! "لیت شعرے أین استقرت بک النوی"... کاش میدانستم که کجا و کی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت...

بنفسی_أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند و لحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم و سکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصالت...

آقاجان!
در وادے انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد. کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟ خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟

 
کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم و چشمانم را فرش قدومت نمایم؟

  بیا که بهار بی صبرانه مشتاق آمدن توست و ♥قلبم♥ جویبار اشکهایی که هر روز و شب برای فراق تو ریخته می شوند...

 
به فدای نخ آن شال سیاهت ... به فدای رخت ای ماه بیا !

یاس_سفیدم!
بیا که با ظهورت آیه "والنهار اذا تجلی" تأویل گردد... بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده و فریاد العطش برآورده ، بیا تا از نرگس چشمانت عطرے برای سجاده ام بگیرم... بیا و مرا زائر شهر قاصدکها کن ، بیا...

دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است و دیده ام جز برای فراق تو نمی بارد. بیا ک هجر تو آیه "ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید..

آقاجان!
بحق کوچه و چادرخاکی بیا ، بیا که سید.علی ما تنهاست و چاهی ندارد که غصه هایش را با او در میان بگذارد. بیا و رأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس سرگردان کوچه هاے هاشمیند..

ای_پیداترین.پنهان.من! تا تو بیایی مروارید چشمانم را برای سلامتیت صدقه می دهم و برای آمدنت روزه سکوت می گیرم و با جام وصال تو افطار می نمایم. نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمهایت نمایم. پس بیا که نذر خود را ادا کنم...

ای_آفتاب_عمر!
تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم و بر لوح دلم می کوبم. فریاد را حبس می کنم و به سکوت اجازه حضور می دهم. در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم و سر به دوش هجران می نهم و براے آمدنت دعا می کنم. به امید آن روز هزار و صد و هشتادمین شمع را روشن می کنیم و منتظرت می مانیم..

اللهم عجل لولیک الفرج و جعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه...

مهدے.جان
، کاش می شد انتظار منتظر ب پایان رسد و هوا میزبان یاس ها ونسترن ها خاک پاے مهدے زهرا شود...

مهدے.جان، کاش می شد که در این دیار غربت و میان موج غمها به سکوت سرد و سنگین رخصت خاتمه می داد..

مهدے.جان
، به خدای کعبه می سپارمت و سبد سبد نرگس و یاس چشم براهت میکنم..

مهدے.جان
، کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوے و برای فرج دعا کنی ...

مهدے.جان
، کاش می شد دیده ناقابل ما فرش گیسوے تو می شد......

مهدے.جان، کاش می شد جمعه ما شاهد ابروے زیباے تو می شد...

مهدے.جان
، کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد...


  پی نوشت ها :

 
آقـــا جـــان... نـیـاز کــه "تــــــــــــــــو " بــاشـــی تـمـام ِ مــن مـی شـود " نیازمـنــــدیـهـــــا "... !

 مجنون شده ام ، از بهر خدا... ز آن زلف خوشت ، یک سلسله کن...

 اللهم عجل لولیک الفرج بحق حسین علیه السلام . . .

 مهربانم! عالم از توست غریبانه چرا میگردی؟

 آقا جان ، خوهشا بیا:(

بازنشر از: یا صاحب الزمان...


پیرامون اهانت کرکس نجسی به ساحت مقدس حضرت ابالفضل(علیه السلام) بخوانید: از ماست که بر ماست...




[ جمعه 94/2/4 ] [ 8:38 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/کوتاه با امام هادی (ارواحنا له الفدا)/

داستان هایی شیرین و عبرت آموز از زندگانی امام علی النقی(ارواحنا له الفدا)

نامش جنیدی بود،از علمای ناصبی و دشمن سرسخت علویان... معلم علیِ شش ساله شده بود، بعد از شهادت پدرش به دستور معتصم باید ارتباطش را با شیعیان قطع می کرد و به خیال خودش و معتصم می خواست همراه با کینه ی اهل بیت اعتقادات ناصبی به او بیاموزد!

مدتی گذشت. حالِ علی را از او پرسیدند... عصبانی شد، گفت:"کودک کدام است؟ در مدینه عالم تر از من سراغ دارید؟"

- نه!

- به خدا قسم! هر چه می خواهم یادش بدهم، خودش می داند. ادامه اش را هم به من یاد می دهد. تمام قرآن را با تفسیر کامل می داند و با صدای خوش از حفظ می خواند . نمی دانم این همه علم را از کجا آورده،وقتی در میان دیوار های سیاه مدینه بزرگ شده.

علی شش ساله معلم خوبی بود برای معلمش.

جنیدی،ناصبی سرسخت ، شد از دوست داران اهل بیت.

 آن هم سرسختانه.

***

متوکل عباسی مست کرده بود. فرستاده بود امام را به زور از خانه بیاورند به مجلس باده نوشی و عیاشی اش. به امام مشروب داد ولی امام زیر بار نرفت. گفت:"شعر بخوان!"

امام جواب داد:" شعر زیاد حفظ نیستم."

وقتی اصرار کرد، امام سرود:

"آنان که بر بلندی کوه ها کاخ ساختند، اینک مرگ در اعماق گور، آنها را طعمه کرمها نمود آن تاج ها و گوهر زیور کجا رفت!؟ پرسد کسی ز بعد دفن ز ایشان که هان چه شد؟"

عربده های مستانه جایش را به ضجه های ذلیلانه داد. چهارهزار دینار به امام داد و با احترام فرستادش خانه. امام که بیرون رفت، جام شرابش را محکم کوفت زمین.

***

مردم را دور خودش جمع کرده بود، میگفت زینب است دختر فاطمه؛ بردنش پیشه خلیفه . پرسید: " چطور جوان مانده‌ای؟" 

گفت: "پیامبر دست کشید بر سرم تا هر چهل سال یک بار جوان شوم."

علی‌ بن محمد آمد، رو به زن گفت: "گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است.برو داخل قفس شیرها،اگر راست میگویی."

زن، پاهایش سست شد.عقب عقب رفت.گفت :" می‌خواهی مرا به کشتن دهی، چرا خودت نمی‌روی؟"

همه ساکت شدند.متعجب و منتظر! علی‌بن محمد وارد قفس شد. شیرها دورش راگرفتند. صورت‌شان را مالیدند به لباسش.

او هم دست میکشید روی یال‌هایشان ونوازششان می‌کرد.

افسران - کوتاه با امام هادی(ارواحنا له الفداه)

***

به متوکل گفتند: ما نفهمیدیم این دیگر چه جور دشمنی ای است که تو با علی بن محمد داری؟

وقتی که می آید خانه ات از نوکر و کلفت گرفته تا دیگران همگی می شوند خادمش. کار به جایی رسیده که زحمت پس کردن پرده را هم به خود نمی دهد، چون دیگران زود تر می دوند و برایش پس می زنند!

- بی جا کرده اند! دیگر کسی حق ندارد برایش پرده کنار بزند.

امام وارد شد. کسی جرات نکرد نزدیک پرده برود.یکی دو قدم مانده بود که یک دفعه باد زد و پرده کنار رفت. وقتی می خواست برگردد همینطور شد. فریاد متوکل پیچید توی خانه:

"از این به بعد این پرده ی لعنتی را برایش کنار بزنید نمی خواهم باد پرده دارش باشد!"

***

رفت خانه امام ،با عجله گفت:"خانواده واموالم را سپردم به شما."

- چه خبر شده یونس؟

- باید از این جا فرار کنم.

امام لبخندی زد، گفت: " چرا؟"

- نگین با ارزشی را وزیر خلیفه داده بود برای حکاکی ، موقع کار نصف شد.

امام گفت:"آرام باش، به خانه ات برگرد ، ان شاءالله درست می شود."

فردا وزیر او را خواست گفت:"همسرانم دعواشان شده . نگین را دو قسمت کن، دو انگشتر بساز با دست مزد دو برابر."

افسران - شهادت مولانا حضرت امام هادی علیه السلام تسلیت باد.

برگرفته از کتاب «حصار آفتاب » از مجموعه کتب 14 خورشید و یک آفتاب



برچسب‌ها: امام هادی(ع)
[ چهارشنبه 94/2/2 ] [ 11:46 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

/تیر خلاص رهبر به قلب کفر.../

امـــــام خـــــامنه ای در دیــــدار مــــداحان اهــــل بــــیت:

افسران - تیر خلاص امام خامنه ای به قــــلب کفر....

می‌پرسند چرا فلانی(رهبری) درباره هسته‌ای موضع نگرفته/ جایی برای موضع‌گیری وجود نداشته/ مسئولین می‌گویند هنوز کاری انجام نشده و چیز الزام‌آوری نیست/نه موافقم نه مخالف.

همه چیز درجزئیات است، ممکن است طرف بدعهد مقابل بخواهد درجزئیات، کشور ما را محصور کند/ اینکه حالا به بنده و دیگران تبریک می‌گویند بی‌معنی است/ آنچه تاکنون انجام شده نه اصل توافق و محتوای آن را تضمین می‌کند، نه حتی اینکه مذاکرات تا به آخر برسد.

من هیچ‌وقت به مذاکره با آمریکا خوشبین نبودم/با اینکه خوشبین نبودم با این مذاکرات موردی موافقت کردم و از مذاکره کنندگان حمایت کردم و می‌کنم/ با توافقی که منافع و عزت ملت را حفظ کند موافقیم/ اما توافق نکردن شرف دارد به توافقی که منافع و عزت ملت از بین برود.

ممکن است بگویند فقط 3ماه وقت داریم، خب حالا 3ماه بشود 4ماه، آسمان که به زمین نمی‌آید، کما اینکه طرف مقابل ما دردوره ای 7ماه مذاکرات رابه عقب انداخت.

به مسئولین گفته‌ایم به طرف مقابل اعتماد نکنید، به لبخند او فریب نخورید، به وعده‌ی نقد او اعتمادنکنید، چون وقتی خر او ازپل گذشت به شما می‌خندد/ دیدید ژست رئیس‌جمهور آمریکا را بعد از انتشار یک بیانیه‌ی صرفا مطبوعاتی.

تحریم‌ها،اگر چنانچه به یک توافق رسیدند، در همان روز توافق باید لغو بشود/ می‌بینید که یکی (ازطرف مقابل) می‌گوید 6ماه بعدازتوافق،یکی می‌گوید یک‌سال بعد تحریم‌ها برداشته می‌شود/ اگر لغو تحریم‌ها قرارست منوط به یک فرایند بشود،پس برای چه مذاکره کردیم اصلا؟

به مسئولین تذکرداده‌ایم به هیچ وجه نباید اجازه داده شود به بهانه‌ی نظارت،حریم امنیتی و نظامی کشور نفوذ شود/مسئولین نظامی مأذون نیستند به بهانه‌ی بازرسی، بیگانگان را به حریم امنیتی کشور راه دهند یا توسعه دفاعی کشور را متوقف کنند.

توانایی دفاعی کشور، مشت محکم ملت درعرصه‌ی نظامی است، این باید محکم بماند و محکمتر بشود/ حمایت ما از برادران مقاوم درنقاط مختلف جهان مطلقا نباید درمذاکرات مورد خدشه قرار بگیرد/ توسعه‌ی علمی و فنی حتما باید ادامه پیدا کند.

همه بدانند نه در مسائل منطقه و نه بین‌المللی هیچ مذاکره‌ای با آمریکا نداریم/ مذاکره هسته‌ای تجربه‌ای خواهد شد/اگرطرف مقابل از کج‌تابی‌های معمولی‌اش دست برداشت، تجربه می‌شود که خب در موارد دیگر هم می‌شود با آنها مذاکره کرد/ اما اگر دیدیم باز هم کج‌راهه می‌روند مسلما تجربه‌ی گذشته‌ی ما تقویت می‌شود.

افسران - با انگشت اشاره ات کاخ های مستکبران به لرزه در می آید رهبرم...!

سعودی‌ها باتجاوز به یمن خطا و اشتباه کردند و بدعت بدی را در منطقه بنیان گذاشتند/ کار سعودی‌ها در یمن مشابه جنایات صهیونیست‌ها در غزه است/ اقدام علیه ملت یمن،"جنایت، نسل‌کشی و قابل تعقیب بین‌المللی"است.

ما با سعودی‌ها در مسائل مختلف اختلافات متعددی داریم اما همیشه می‌گفتیم در سیاست خارجی متانت و وقار نشان می‌دهند اما چند جوان بی‌تجربه امور آن کشور را در دست گرفته و دارند جنبه‌ی توحش را بر جنبه‌ی ظاهرسازی غلبه می‌دهندکه به ضررشان تمام خواهد شد.

مشروح بیانات در این آدرس: دیدار جمعی از مداحان اهل بیت با رهبر انقلاب




[ پنج شنبه 94/1/20 ] [ 9:39 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]

شرم و ننگ و نفرین و مرگ بر آل سعود کافر...!

به خون به ناحق ریخته شده ی حسین(ع)، به گیسوان آشفته ی زینب(س)، به پهلوی شکسته ی فاطمه ی زهرا(س) سوگند می خوریم که جنایتکاران سعودی و وهابی و سردمداران صهیونیست شان را به قعر جهنم ساقط خواهیم کرد...!

افسران - شرم و ننگ و نفرین و مرگ بر آل سعود کافر...!

در همین رابطه بخوانید: یک بام و دو هوای دولت، از ضرب و شتم مطهری تا تجاوز به نوجوانان ایرانی


+پانوشت: منتظر برخورد قاطع دولت با فاجعه اخیر در جده هستیم...



برچسب‌ها: دولت یازدهم | حسن روحانی | آل سعود
[ پنج شنبه 94/1/20 ] [ 12:12 صبح ] [ سید حجت الله انوشه ]

نحن صامدون تا آخرین نفس...!

الــــــلهم عـــــجل لـــــولیک الـــــفرج...!

افسران - نحن الصامدون تا آخرین نفس...!




[ شنبه 94/1/8 ] [ 4:36 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]