سفارش تبلیغ
صبا ویژن

/نامه ای به رهبرم7/

سلام امام جان!

چند وقت است سرم شلوغ شده و مدتی است که نامه ای برایت نفرستاده بودم.

ولی در همین فرصت های اندکی که برایم ایجاد می شد، مطالبی گذاشتم که احساس می کردم جامعه مان به آنها نیاز دارد و به آنها کم توجهی می شود...

از خود ارضایی و همجنسبازی نوشتم تا بتوانم در حد خودم خلأ وجود این مطالب را در فضای سایبری پر کنم.

مطالبی نوشتم به درد بخورد نه مطالبی که هرکس با نگاهی سرسری از آنها عبور کند.

بگذریم...

می دانم که این روزها سر شما هم خیلی شلوغ است.

البته سر شما که همیشه شلوغ است.

ولی این روزها مشغول بررسی سفر هیئت ایرانی به نیویورک هستید.

emam

سفری که حاشیه های مثبت و منفی زیادی داشت.

از نرمش قهرمانانه ات که خیلی ها آن را عقب نشینی تفسیر کردند.

تا اعلام مواضع قدرتمدانه رییس جمهور در سازمان ملل که برخی آن را به ضعف ایران تعبیر کردند.

راست می گویی ها،

بدفهمی بد دردی است.

زمانی که تو گفتی نرمش قهرمانانه، خیلی ها فقط نرمشش را فهمیدند و بی خیال قهرمانانه اش شدند.

چقدر واقعا مسئولیتت سنگین است آقا....

همین که مجبوری همه ی مسائل را برای همه بصورت قابل فهم بگویی،تا ایجاد شبهه و حاشیه نکند، خیلی است.

اماما!

ما سربازان جبهه سایبری، هیچ اظهار نظر تند و جنجال آفرینی نکردیم و فقط از حیث تحلیل، سفر رییس جمهور را مثبت ارزیابی کردیم.

ولی امان از این تندروهای افراطی که به اسم شما آشوب به پا می کنند.

امان از آنهایی که هنوز وقتی تو در مورد سفر رییس جمهور اظهار نظر نکرده ای، به طرف رییس جمهور کشورمان، کفش پرتاب می کنند و به او انگ ضد ولایت فقیه بودن می زنند.

امان از این عوام بی بصیرت

و بدتر از آنها خواص بی بصیرتی که وضعشان مشخص است.

مدتی بود برایم سوال شده بود که چطور کسانی مثل شمر و ابن زیاد که یقین به باطل بودن راهشان داشتند، باز هم با امام حسین جنگیدند.

همچنان که روایت شده هنگامی که شمر بر سینه امام نشست، به او گفت:" می دانم که خدا انتقام خون تو را خواهد گرفت، با این حال بی پروا تو را می کشم."

قصه برخی خواص امروز هم با کمی بیش و کم شبیه قصه شمر است.

می دانند که تو بر حقی، ولی تعلقات دنیایی آنچنان تار و پود بدنشان را احاطه کرده که گویی چشمانشان را کور ساخته است.

خدا کند که ما شمر نشویم و روبروی امام زمانمان و نائبش قد علم نکنیم.

آقا جان!

فقط امیدوارم باشی و بمانی...

چون ما جز تو کسی را نداریم که به او تکیه کنیم....



برچسب‌ها: نامه ای به رهبرم
[ پنج شنبه 92/7/11 ] [ 11:17 عصر ] [ سید حجت الله انوشه ]